Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dificiency
U
نقصان درامد و عدم کفایت مبلغ پیش بینی شده جهت اجرای کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demand factors
U
پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
intercept point
U
نقطه پیش بینی شده برای اجرای رهگیری هوایی
previous question
U
موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
appropriation
U
بودجه مصوبه برای هزینه اعتبارات پیش بینی شده در بودجه توزیع درامد خالص به حسابهای مختلف
program cost
U
مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
preventive detention
U
تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
disposable personal income
U
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
chaining
U
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
gini coefficient
U
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
Sound Recorder
U
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
functional distribution of income
U
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
run duration
U
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
snub-nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pipelines
U
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline
U
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
feasibility study
U
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire
U
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
regressive income tax
U
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
depletion
U
نقصان
declines
U
نقصان
shrinkage
U
نقصان
declining
U
نقصان
decreases
U
نقصان
decrease
U
نقصان
declined
U
نقصان
decline
U
نقصان
decreased
U
نقصان
shortages
U
نقصان
shortage
U
نقصان
falling-off
U
نقصان
degression
U
نقصان
falling off
U
نقصان
possession money
U
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
mass defect
U
نقصان جرم
diminishes
U
نقصان یافتن
deficiency and defect
U
کسر و نقصان
to peter out
U
نقصان یافتن
magnetic decay
U
نقصان مغناطیسی
diminish
U
نقصان یافتن
decreasing
U
نقصان گیرنده
decrease
U
نقصان یافتن
decreased
U
نقصان یافتن
decreases
U
نقصان یافتن
want
U
نقصان نیاز
wanted
U
نقصان نیاز
ischaemia
U
نقصان خون در عضو
is on the wane
U
رو بزوال یا نقصان می گذارد
decrescent
U
روبه نقصان گذارنده
ischmia
U
نقصان خون در عضو
anaphrodisia
U
نقصان قوهء باء
septum
U
حفرههای بینی پره بینی
commensuteness
U
کفایت
commensurateness
U
کفایت
efficiency
U
کفایت
sufficienty
U
کفایت
competence
U
کفایت
competent
U
با کفایت
autarky
U
کفایت
autarchy
U
کفایت
incompetent
U
بی کفایت
sufficiency
U
کفایت
adequacy
U
کفایت
plenty
U
کفایت
skill
U
کفایت
credential
U
کفایت
qualification
U
کفایت
expertise
U
کفایت
competence
U
کفایت
incapacious
U
بی کفایت
inefficient
U
بی کفایت
atrophies
U
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
atrophied
U
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
atrophying
U
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
decay
U
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
decayed
U
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
decaying
U
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
decays
U
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
atrophy
U
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
waned
U
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
wane
U
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
wanes
U
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
waning
U
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
plentifully
U
بقدر کفایت
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کفایت
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کفایت
be adequate
U
کفایت کردن
be enough
U
کفایت کردن
be sufficient
U
کفایت کردن
last
[be enough]
U
کفایت کردن
serve
U
کفایت کردن
sufficiently
U
بقدر کفایت
suffice
U
کفایت کردن
served
U
کفایت کردن
serves
U
کفایت کردن
cloture
U
کفایت مذاکرات
suffice
U
کفایت کردن
incommensurateness
U
عدم کفایت
sufficing
U
کفایت کردن
lashongs
U
وفور کفایت
suffices
U
کفایت کردن
sufficed
U
کفایت کردن
competence
U
کفایت سررشته
reach
U
کفایت کردن
insufficience
U
نابسندگی عدم کفایت
insufficiency
U
نابسندگی عدم کفایت
closure
U
رای کفایت مذاکرات
closures
U
رای کفایت مذاکرات
efficiently
U
از روی کفایت و لیاقت
i have had sufficientfor
U
بقدر کفایت خوردم
time resolution
U
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
slouching
U
ادم بی کاره وبی کفایت
it is plenty good enough
U
بقدر کفایت خوب است
to go round
U
برای همه کفایت کردن
slouched
U
ادم بی کاره وبی کفایت
cloture
U
رای به کفایت مذاکرات دادن
slouches
U
ادم بی کاره وبی کفایت
demurrer
U
ایراد عدم کفایت ادله
here is bread in plenty
U
نان بقدر کفایت هست
slouch
U
ادم بی کاره وبی کفایت
incompetently
U
از روی بی لیاقتی یا عدم کفایت
do
U
انجام دادن کفایت کردن
lump sum
U
مبلغ کل
promoters
U
مبلغ
tots
U
مبلغ
promoter
U
مبلغ
tot
U
مبلغ
lump sums
U
مبلغ کل
amount
U
: مبلغ
amount
U
مبلغ
sums
U
مبلغ
quantity
U
مبلغ
quantities
U
مبلغ
propagandist
U
مبلغ
quantum
U
مبلغ
sum
U
مبلغ
amounted
U
: مبلغ
amounted
U
مبلغ
summa
U
مبلغ
amounts
U
مبلغ
amounts
U
: مبلغ
amounting
U
مبلغ
propagandists
U
مبلغ
amounting
U
: مبلغ
he is i. to do that
U
شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
missionary
U
مبلغ مذهبی
pin money
U
مبلغ ناچیز
evengelist
U
مبلغ مسیحی
the entire sum
U
تمامی مبلغ
twopence
U
مبلغ دو پنس
chicken feed
U
مبلغ ناچیز
to figure up
مبلغ یا میزان
missionaries
U
مبلغ مذهبی
missioner
U
مبلغ مذهبی
gross amount
U
مبلغ ناخالص
backing
U
مبلغ شرطبندی
entirenss
U
جمع کل مبلغ کل
round
U
مبلغ زیاد
carry forward
U
مبلغ منقول
premium
U
مبلغ بیمه
premiums
U
مبلغ بیمه
converter
U
مبلغ مذهبی
convertor
U
مبلغ مذهبی
pittance
U
مبلغ جزئی
roundest
U
مبلغ زیاد
balance of the amount
U
باقیمانده مبلغ
price
U
مبلغ شرطبندی
turnover
U
مبلغ فروش
dribblet
U
مبلغ کوچک
prices
U
مبلغ شرطبندی
closure
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
it was a
U
مبلغ زیادی بود
exaggerated
U
مبلغ اغراق امیز
ratal
U
مبلغ مشمول مالیات
hiking
U
مبلغ رابالا بردن
deductible
U
مبلغ قابل کسر
hikes
U
مبلغ رابالا بردن
hike
U
مبلغ رابالا بردن
capitalization
U
جمع مبلغ سرمایه
hiked
U
مبلغ رابالا بردن
performance standard
U
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
What is this amount for?
U
این مبلغ برای چیست؟
i undertake to pay that sum
U
متعهد میشوم که ان مبلغ رابپردازم
surcharges
U
مبلغ جریمه نرخ اضافی
surcharge
U
مبلغ جریمه نرخ اضافی
blank check
U
چک امضاء شده بدون مبلغ
even money
U
مبلغ مساوی در شرط بندی
It was some consikerable amount.
U
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
Fine words butter no parsnips.
U
از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
investment
U
مبلغ سرمایه گذاری شده
investments
U
مبلغ سرمایه گذاری شده
guided propagation
U
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
bond discount
U
تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
net amount payable to contractor
U
مبلغ خالص قابل پرداخت به پیمانکار
The return on the bonds amounts to ...
U
مبلغ بازده اوراق بهادار برابراست با ...
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com