Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
flourish
U
نقش و نگار دادن به متن فرش
[با استفاده از طرح های گلدار جهت تزپین بیشتر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
diarists
U
روزنامه نگار وقایع نگار
diarist
U
روزنامه نگار وقایع نگار
graphs
U
نگار
monograph
U
تک نگار
monographs
U
تک نگار
graph
U
نگار
images
U
نگار
hygrograph
U
نم نگار
pneumograph
U
دم نگار
image
U
نگار
spirograph
U
دم نگار
chronograph
U
زمان نگار
chronometer
U
وقت نگار
plethysmograph
U
گنج نگار
lithographer
U
سنگ نگار
climagraph
U
اقلیم نگار
climagram
U
اقلیم نگار
cinematograph
U
حرکت نگار
annalist
U
وقایع نگار
climate diagram
U
اقلیم نگار
coronagraph
U
تاج نگار
coronagraph
U
خرمن نگار
coronagraph
U
اکلیل نگار
pinacotheca
U
نگار خانه
mythographer
U
افسانه نگار
myograph
U
عضله نگار
myocardiograph
U
قلب نگار
climatograph
U
اقلیم نگار
rainfall recorder
U
باران نگار
climograph
U
اقلیم نگار
climogram
U
اقلیم نگار
petrographer
U
سنگ نگار
anthologist
U
جنگ نگار
tremograph
U
رعشه نگار
topographer
U
مکان نگار
journalists
U
روزنامه نگار
journalist
U
روزنامه نگار
seismograph
U
لرزه نگار
monotint
U
نگار یک رنگی
seismographs
U
لرزه نگار
data recorder
U
داده نگار
seismographs
U
لزره نگار
seismographs
U
زلزله نگار
biographer
U
زندگینامه نگار
biographers
U
زندگینامه نگار
seismograph
U
زلزله نگار
autobiographer
U
خودزیستنامه نگار
portraitist
U
پیکر نگار
chromatographic
U
رنگ نگار
cathode ray oscillograph
U
موج نگار
automatograph
U
خودکاری نگار
autoscope
U
خودکاری نگار
cardiograph
U
قلب نگار
portrayer
U
پیکر نگار
seismograph
U
لزره نگار
seismograph
U
لزله نگار
prefacer
U
دیباچه نگار
seismographs
U
لزله نگار
type writer
U
حرف نگار
telegraphs
U
دور نگار
loggers
U
واقعه نگار
logger
U
واقعه نگار
iconography
U
پیکر نگار
idiographic
U
اندیشه نگار
oscilloscope
U
نوسان نگار
telegraphing
U
دور نگار
telegraphed
U
دور نگار
historify
U
وقایع نگار
heliograph
U
افتاب نگار
spectrogaph
U
طیف نگار
spectrograph
U
طیف نگار
spectrograph
U
بیناب نگار
sphygmograph
U
نبض نگار
telegraph
U
دور نگار
oscillograph
U
نوسان نگار
motif
U
نقش و نگار
fontographer
U
فونت نگار
film recorder
U
فیلم نگار
motifs
U
نقش و نگار
newspaperman
U
روزنامه نگار
newspapermen
U
روزنامه نگار
discharge recorder
U
تخلیه نگار
dictograph
U
بیان نگار
ondograph
U
موج نگار
design
U
نقش نگار
kymograph
U
جنبش نگار
designs
U
نقش نگار
cumulative recorder
U
تراکم نگار
course recorder
U
راه نگار
vibrograph
U
نوسان نگار
tachometer
U
سرعت نگار
seismographer
U
زلزله نگار
water level recorder
U
تراز نگار اب
self cecording
U
خود نگار
publicists
U
روزنامه نگار
chronometer
U
گاه نگار
publicist
U
روزنامه نگار
tambour
U
تنفس نگار
tambour
U
بنض نگار
sound spectrograph
U
طیف نگار صوتی
spectro heliograph
U
خور طیف نگار
mass spectrograph
U
طیف نگار جرمی
spirograph
U
دستگاه تنفس نگار
magnetic spectrograph
U
طیف نگار مغناطیسی
cataloguer
U
ثبات فهرست نگار
cataloger
U
ثبات فهرست نگار
raydit
U
رادار اقیانوس نگار
sportswriter
U
وقایع نگار ورزشی
palmograph
U
خستگی نگار دستی
myograph
U
واکنش نگار ماهیچه
automatic water level recorder
U
تراز اب نگار خودکار
photokymograph
U
جنبش نگار نوری
shoran
U
شورن رادار اب نگار بردکوتاه
phonographs
U
صدا نگار دستگاه ضبط صوت گرامافون
phonographic
U
صدا نگار دستگاه ضبط صوت گرامافون
phonograph
U
صدا نگار دستگاه ضبط صوت گرامافون
electrocardiograph
U
دستگاه برقی ضربان نگارقلب تپش نگار
seismogram
U
منحنیهای ترسیم شده بوسلیه زلزله نگار
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
altar-screen
U
[پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
late-Modern architecture
U
[معماری که تصویرها و ایده ها و نقش و نگار آن گرفته شده از جنبش معماری مدرن بود.]
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
bar chart
U
وزن سنج وزن نگار
vibrometer
U
نوسان نگار نوسان سنج
oscillograph
U
نوسان سنج نوسان نگار
vibrograph
U
نوسان نگار نوسان سنج
oscillogram
U
نوسان سنج نوسان نگار
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
empower
U
اختیار دادن وکالت دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
irritated
U
خراش دادن سوزش دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com