English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
game theory U نظریه بازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stages theory of economic growth U نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
subsistence theory of wages U نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
classical theory of money U نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
lookout U نظریه
lookouts U نظریه
queing theory U نظریه صف
thebe U نظریه
theorem U نظریه
recommendation U نظریه
in the light of U نظریه
viewing U نظریه
viewed U نظریه
suggestion U نظریه
view U نظریه
commented U نظریه
commenting U نظریه
comment U نظریه
theorems U نظریه
suggestions U نظریه
recommendations U نظریه
positioned U نظریه
opinions U نظریه
position U نظریه
opinion U نظریه
two cents worth <idiom> U نظریه
notions U نظریه
viewpoints U نظریه
queuing theory U نظریه صف
theory U نظریه
viewpoint U نظریه
outlook U نظریه
views U نظریه
points of view U نظریه
point of view U نظریه
theories U نظریه
notion U نظریه
information theory U نظریه اگاهی
social theory U نظریه اجتماعی
theoretician U نظریه پرداز
theory of rent U نظریه اجاره
communication theory U نظریه ارتباطات
queuing theory U نظریه صف بندی
theory of numbers U نظریه اعداد
consumption theory U نظریه مصرف
continuity theory U نظریه پیوستگی
communication theory U نظریه ارتباط
classical theory U نظریه کلاسیک
theory of relativity U نظریه نسبیت
quantum theory U نظریه کوانتومی
information theory U نظریه اطلاعات
automata theory U نظریه ماشینها
attensity U در نظریه تیچز
learning theory U نظریه یادگیری
tetrachromatic theory U نظریه چهاررنگی
molecular theory U نظریه مولکولی
notional U فکر نظریه
reading U نظریه شور
readings U نظریه شور
local theory U نظریه اختصاصی
maxwellian view U نظریه ماکسولی
logic theory U نظریه منطقی
balance theory U نظریه توازن
kinetic theory U نظریه جنبشی
theory of accumulation U نظریه انباشته
capital theory U نظریه سرمایه
theorization U نظریه پردازی
innovation theory U نظریه نواوری
theorist U نظریه پرداز
stagnation thesis U نظریه رکود
information theory U نظریه خبر
theorem proving U اثبات نظریه
one factor theory U نظریه یک عاملی
noncontinuity theory U نظریه ناپیوستگی
network theory U نظریه شبکه
probability theory U نظریه احتمالات
probability theory U نظریه احتمال
recapitulation theory U نظریه بازپیدایی
group theory U نظریه گروهی
trichromatic theory U نظریه سه رنگی
trireceptor theory U نظریه سه گیرندهای
two factor theory U نظریه دو عاملی
equilibrium theory U نظریه تعادل
view U نظریه عقیده
viewed U نظریه عقیده
viewing U نظریه عقیده
views U نظریه عقیده
poetics U نظریه شاعرانه
three component theory U نظریه سه مولفهای
electron theory U نظریه الکترونها
electron theory U نظریه الکترونی
valence theory U نظریه والانسی
electomagnetic theory U نظریه الکترومغناطیسی
transformism U نظریه تطور
theorists U نظریه پرداز
transformational theory U نظریه تطور
game theory U نظریه بازیها
replacement theory U نظریه جایگزینی
representation theory U نظریه نمایش
general theory U نظریه عمومی
refuting U رد کردن نظریه
refutes U رد کردن نظریه
refuted U رد کردن نظریه
automata U نظریه ماشین ها
set theory U نظریه مجموعه ها
field theory U نظریه میدانی
refute U رد کردن نظریه
graph theory U نظریه گرافها
group theory U نظریه گروهها
facet theory U نظریه رویه ها
viscoelastic theory U نظریه ویسکوالاستیک
economic theory U نظریه اقتصادی
dust cloud theory U نظریه غباری
theory of value U نظریه ارزش
hartree theory U نظریه هارتری
theory of saving U نظریه پس انداز
perturbation theory U نظریه اختلال
submission U افهار نظریه
value theory U نظریه ارزش
heam yoei vooly U نظریه نیرو
theoreticians U نظریه پرداز
duplicity theory U نظریه دو جزیی
price theory U نظریه قیمت
density wave theory U نظریه موج چگالی
labor theory of value U نظریه ارزش کار
young helmholtz theory U نظریه یانگ- هلمهولتس
affective arousal theory U نظریه برانگیختگی عاطفی
decision theory U نظریه تصمیم گیری
surplus energy theory U نظریه انرژی مازاد
field theory U نظریه اساسی میدان
l.f.t. U نظریه میدان لیگاند
theory of saving U نظریه مربوط به پس انداز
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
counselled U نظریه دادن رایزنی
need press theory U نظریه نیاز- فشار
bard cannon theory U نظریه بارد- کنون
expertize U نظریه فنی دادن
theory of income distribution U نظریه توزیع درامد
general theory of relativity U نظریه نسبیت عمومی
mechanistic theory U نظریه ماشینی نگری
logic theorist U نظریه پرداز منطقی
Group theory U نظریه گروه ها [ریاضی]
counterview U نظریه مخالف مواجهه
relativistic quantum theory U نظریه کوانتومی نسبیتی
crystal field theory U نظریه میدان بلور
real will U نظریه اراده واقعی
maxwell theory og light U نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
location theory U نظریه تعیین مکان
liquidity preference theory U نظریه رجحان نقدینگی
Complex analysis U نظریه توابع [ریاضی]
theory of functions of a complex variable U نظریه توابع [ریاضی]
switched on <idiom> U لحنی با نظریه تازه
switch theory U نظریه راه گزینی
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
symptom substitution theory U نظریه جانشینی نشانه ها
ligand fild theory U نظریه میدان لیگاند
mathematical learning theory U نظریه ریاضی یادگیری
special theory of relativity U نظریه نسبیت خصوصی
second best theory U نظریه بهترین دوم
equal sacrifice theory U نظریه برابری فداکاری
equal sacrifice theory U برطبق این نظریه
theory of income determination U نظریه تعیین درامد
sampling theory U نظریه نمونه گیری
theory of numbers U نظریه اعداد [ریاضی]
steady state theory U نظریه حالت پایا
counseled U نظریه دادن رایزنی
set theory U نظریه مجموعه ها [ریاضی]
quantity theory of money U نظریه مقداری پول
c.f.t U نظریه میدان بلور
valence bond theory U نظریه پیوند والانس
counsels U نظریه دادن رایزنی
counselling U نظریه دادن رایزنی
statistical learning theory U نظریه اماری یادگیری
james lange theory U نظریه جیمز- لانگه
excess capacity theory U نظریه مازاد فرفیت
stimulus response theory U نظریه محرک- پاسخ
underconsumption theory U نظریه مصرف ناکافی
quantum theory of valence U نظریه کوانتومی والانس
counsel U نظریه دادن رایزنی
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com