Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bard cannon theory
U
نظریه بارد- کنون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drizzly day
U
روزی که باران سیرمی بارد
the streets are paved with gold
<idiom>
U
از در و دیوار شهر پول می بارد
For the unlucky man adversity comes from all direc.
<proverb>
U
براى آدم بدبخت از در و دیوار مى بارد.
stages theory of economic growth
U
نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
so far
<idiom>
U
تا کنون
yet
U
تا کنون تا انوقت
up to now
U
تا کنون تا این تاریخ
Did it ever occur to you that …
U
تا کنون بفکرت رسیده که ...
The funds collected so far .
U
وجوهی که تا کنون گرد آوری شده است
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen
<proverb>
U
کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
subsistence theory of wages
U
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to
U
تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
classical theory of money
U
نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
malthusian law of population
U
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
wage fund theory of wages
U
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
thebe
U
نظریه
theories
U
نظریه
theorem
U
نظریه
theorems
U
نظریه
queuing theory
U
نظریه صف
queing theory
U
نظریه صف
in the light of
U
نظریه
outlook
U
نظریه
positioned
U
نظریه
theory
U
نظریه
viewpoint
U
نظریه
viewpoints
U
نظریه
two cents worth
<idiom>
U
نظریه
recommendations
U
نظریه
recommendation
U
نظریه
commenting
U
نظریه
commented
U
نظریه
viewed
U
نظریه
viewing
U
نظریه
comment
U
نظریه
views
U
نظریه
suggestions
U
نظریه
notion
U
نظریه
view
U
نظریه
lookouts
U
نظریه
lookout
U
نظریه
position
U
نظریه
points of view
U
نظریه
point of view
U
نظریه
suggestion
U
نظریه
notions
U
نظریه
opinion
U
نظریه
opinions
U
نظریه
probability theory
U
نظریه احتمال
poetics
U
نظریه شاعرانه
price theory
U
نظریه قیمت
probability theory
U
نظریه احتمالات
queuing theory
U
نظریه صف بندی
quantum theory
U
نظریه کوانتومی
perturbation theory
U
نظریه اختلال
information theory
U
نظریه خبر
information theory
U
نظریه اطلاعات
innovation theory
U
نظریه نواوری
kinetic theory
U
نظریه جنبشی
learning theory
U
نظریه یادگیری
local theory
U
نظریه اختصاصی
logic theory
U
نظریه منطقی
field theory
U
نظریه میدانی
maxwellian view
U
نظریه ماکسولی
molecular theory
U
نظریه مولکولی
network theory
U
نظریه شبکه
noncontinuity theory
U
نظریه ناپیوستگی
one factor theory
U
نظریه یک عاملی
recapitulation theory
U
نظریه بازپیدایی
replacement theory
U
نظریه جایگزینی
value theory
U
نظریه ارزش
three component theory
U
نظریه سه مولفهای
transformism
U
نظریه تطور
trichromatic theory
U
نظریه سه رنگی
trireceptor theory
U
نظریه سه گیرندهای
two factor theory
U
نظریه دو عاملی
valence theory
U
نظریه والانسی
viscoelastic theory
U
نظریه ویسکوالاستیک
transformational theory
U
نظریه تطور
theory of value
U
نظریه ارزش
theory of saving
U
نظریه پس انداز
representation theory
U
نظریه نمایش
social theory
U
نظریه اجتماعی
stagnation thesis
U
نظریه رکود
tetrachromatic theory
U
نظریه چهاررنگی
theorem proving
U
اثبات نظریه
theorization
U
نظریه پردازی
theory of accumulation
U
نظریه انباشته
theory of numbers
U
نظریه اعداد
theory of relativity
U
نظریه نسبیت
theory of rent
U
نظریه اجاره
information theory
U
نظریه اگاهی
refutes
U
رد کردن نظریه
viewing
U
نظریه عقیده
communication theory
U
نظریه ارتباطات
communication theory
U
نظریه ارتباط
viewed
U
نظریه عقیده
consumption theory
U
نظریه مصرف
view
U
نظریه عقیده
refuted
U
رد کردن نظریه
duplicity theory
U
نظریه دو جزیی
dust cloud theory
U
نظریه غباری
economic theory
U
نظریه اقتصادی
electomagnetic theory
U
نظریه الکترومغناطیسی
electron theory
U
نظریه الکترونی
continuity theory
U
نظریه پیوستگی
electron theory
U
نظریه الکترونها
views
U
نظریه عقیده
theorist
U
نظریه پرداز
classical theory
U
نظریه کلاسیک
refuting
U
رد کردن نظریه
theoretician
U
نظریه پرداز
theoreticians
U
نظریه پرداز
submission
U
افهار نظریه
refute
U
رد کردن نظریه
notional
U
فکر نظریه
reading
U
نظریه شور
readings
U
نظریه شور
attensity
U
در نظریه تیچز
automata theory
U
نظریه ماشینها
balance theory
U
نظریه توازن
automata
U
نظریه ماشین ها
theorists
U
نظریه پرداز
capital theory
U
نظریه سرمایه
equilibrium theory
U
نظریه تعادل
graph theory
U
نظریه گرافها
game theory
U
نظریه بازیها
set theory
U
نظریه مجموعه ها
facet theory
U
نظریه رویه ها
hartree theory
U
نظریه هارتری
group theory
U
نظریه گروهی
game theory
U
نظریه بازی
heam yoei vooly
U
نظریه نیرو
general theory
U
نظریه عمومی
group theory
U
نظریه گروهها
c.f.t
U
نظریه میدان بلور
counsel
U
نظریه دادن رایزنی
liquidity preference theory
U
نظریه رجحان نقدینگی
theory of saving
U
نظریه مربوط به پس انداز
ligand fild theory
U
نظریه میدان لیگاند
statistical learning theory
U
نظریه اماری یادگیری
theory of monoplistic competition
U
نظریه رقابت انحصاری
general theory of relativity
U
نظریه نسبیت عمومی
logic theorist
U
نظریه پرداز منطقی
theory of functions of a complex variable
U
نظریه توابع
[ریاضی]
theory of income determination
U
نظریه تعیین درامد
theory of income distribution
U
نظریه توزیع درامد
location theory
U
نظریه تعیین مکان
Complex analysis
U
نظریه توابع
[ریاضی]
labor theory of value
U
نظریه ارزش کار
counseled
U
نظریه دادن رایزنی
switched on
<idiom>
U
لحنی با نظریه تازه
Group theory
U
نظریه گروه ها
[ریاضی]
james lange theory
U
نظریه جیمز- لانگه
counsels
U
نظریه دادن رایزنی
second best theory
U
نظریه بهترین دوم
valence bond theory
U
نظریه پیوند والانس
set theory
U
نظریه مجموعه ها
[ریاضی]
underconsumption theory
U
نظریه مصرف ناکافی
l.f.t.
U
نظریه میدان لیگاند
affective arousal theory
U
نظریه برانگیختگی عاطفی
put in one's two cents
<idiom>
U
به شخصی نظریه دادن
counselled
U
نظریه دادن رایزنی
counselling
U
نظریه دادن رایزنی
expertize
U
نظریه فنی دادن
mechanistic theory
U
نظریه ماشینی نگری
relativistic quantum theory
U
نظریه کوانتومی نسبیتی
real will
U
نظریه اراده واقعی
need press theory
U
نظریه نیاز- فشار
field theory
U
نظریه اساسی میدان
young helmholtz theory
U
نظریه یانگ- هلمهولتس
quantity theory of money
U
نظریه مقداری پول
equal sacrifice theory
U
نظریه برابری فداکاری
equal sacrifice theory
U
برطبق این نظریه
excess capacity theory
U
نظریه مازاد فرفیت
theory of numbers
U
نظریه اعداد
[ریاضی]
sampling theory
U
نظریه نمونه گیری
mathematical learning theory
U
نظریه ریاضی یادگیری
maxwell theory og light
U
نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
quantum theory of valence
U
نظریه کوانتومی والانس
symptom substitution theory
U
نظریه جانشینی نشانه ها
switch theory
U
نظریه راه گزینی
surplus energy theory
U
نظریه انرژی مازاد
counterview
U
نظریه مخالف مواجهه
stimulus response theory
U
نظریه محرک- پاسخ
special theory of relativity
U
نظریه نسبیت خصوصی
steady state theory
U
نظریه حالت پایا
crystal field theory
U
نظریه میدان بلور
decision theory
U
نظریه تصمیم گیری
density wave theory
U
نظریه موج چگالی
persuasions
U
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
analytic number theory
U
نظریه تحلیلی اعداد
[ریاضی]
geometry of numbers
U
نظریه هندسی اعداد
[ریاضی]
persuasion
U
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
big push theory of development
U
نظریه فشار شدید توسعه
perturbation
[terms]
U
آشفته
[در نظریه اختلال]
[فیزیک]
theory of consumer's choice
U
نظریه انتخاب مصرف کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com