English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
control U نظارت و ممیزی کردن
controlling U نظارت و ممیزی کردن
controls U نظارت و ممیزی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
verifying U ممیزی کردن
verified U ممیزی کردن
auditing U ممیزی کردن
surveys U ممیزی کردن
survey U ممیزی کردن
verify U ممیزی کردن
audit U ممیزی کردن
verifies U ممیزی کردن
audits U ممیزی کردن
surveyed U ممیزی کردن
audited U ممیزی کردن
audits U ممیزی رسیدگی کردن
auditing U ممیزی رسیدگی کردن
audited U ممیزی رسیدگی کردن
audit U ممیزی رسیدگی کردن
superintends U نظارت کردن بر
controls U نظارت کردن
directed U نظارت کردن
supervise U نظارت کردن
control U نظارت کردن
supervising U نظارت کردن
directs U نظارت کردن
supervises U نظارت کردن
direct U نظارت کردن
supervision U نظارت کردن
supervised U نظارت کردن
monitors U نظارت کردن
monitored U نظارت کردن
superintending U نظارت کردن بر
monitor U نظارت کردن
controlling U نظارت کردن
administer نظارت کردن
superintended U نظارت کردن بر
superintend U نظارت کردن بر
invigilate U در امتحان نظارت کردن
watches U بر کسی نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
watched U بر کسی نظارت کردن
invigilates U در امتحان نظارت کردن
watching U بر کسی نظارت کردن
watch U بر کسی نظارت کردن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervising U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervises U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervise U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervised U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
administering U نظارت کردن وصایت کردن
monitor U بازبینی کردن نظارت کردن
monitored U بازبینی کردن نظارت کردن
control U نظارت کردن تنظیم کردن
administered U نظارت کردن وصایت کردن
proctor U نظارت کردن بازرسی کردن
controls U نظارت کردن تنظیم کردن
monitors U بازبینی کردن نظارت کردن
administers U نظارت کردن وصایت کردن
to a upon U نظارت کردن وصایت کردن
controlling U نظارت کردن تنظیم کردن
surveys U ممیزی
auditorship U ممیزی
controllership U ممیزی
audit trail U رد ممیزی
censeur U ممیزی
survey U ممیزی
censorship U ممیزی
surveyed U ممیزی
auditing U ممیزی دفاترمحاسباتی
audit U ممیزی دفاترمحاسباتی
verification U تحقیق ممیزی
controlment U منع ممیزی
audited U ممیزی دفاترمحاسباتی
unaudited <adj.> U ممیزی نشده
unchecked <adj.> U ممیزی نشده
cadastral survey U ممیزی زمین
audit departmant U اداره ممیزی
audits U ممیزی دفاترمحاسباتی
untested <adj.> U ممیزی نشده
unexamined <adj.> U ممیزی نشده
unverified <adj.> U ممیزی نشده
uninspected <adj.> U ممیزی نشده
unevaluated <adj.> U ممیزی نشده
census U احصائیه ممیزی مالیاتی
censuses U احصائیه ممیزی مالیاتی
surveying U نقشه برداری ممیزی
controllable U قابل ممیزی یا بازرسی
cadastral U مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
monitoring U نظارت
intendancy U نظارت
presidency U نظارت
proctorship U نظارت
controlment U نظارت
superintendence U نظارت
controllership U نظارت
helm U نظارت
helms U نظارت
inspection U نظارت
superintendency U نظارت
supervision U نظارت
governance U نظارت
controls U نظارت
stewardship U نظارت
surveillance U نظارت
control U نظارت
controlling U نظارت
inspection clause U ماده نظارت
bailiwick U مباشرت نظارت
monetary control U نظارت پولی
inspection certificate U گواهی نظارت
CCTV camera U دوربین نظارت
inspector U نظارت کننده
government control U نظارت دولتی
observation camera U دوربین نظارت
fiscal control U نظارت مالی
controllable U قابل نظارت
close supervision U نظارت مستقیم
control of resources U نظارت بر منابع
control equipment U ابزار نظارت
qualitative controls U نظارت کیفی
staff supervision U نظارت ستادی
budgetary control U نظارت بودجهای
surveillance camera U دوربین نظارت
security camera U دوربین نظارت
close supervision U نظارت نزدیک
span of control U حوزه نظارت
exchange control U نظارت ارز
supervisor state U حالت نظارت
invigilation U نظارت درامتحانات
foreign exchange control U نظارت بر ارز
uncontrollable U غیرقابل نظارت
uncontrollably U غیرقابل نظارت
inspection clause U بند نظارت
closed-circuit camera U دوربین نظارت
supervisor state U وضعیت نظارت
inspectors U نظارت کننده
stewardship U نظارت خرج
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
control U بازرسی نظارت جلوگیری
managed money U پول نظارت شده
controls U بازرسی نظارت جلوگیری
controlling U بازرسی نظارت جلوگیری
election supervisor council U انجمن نظارت بر انتخابات
regulated monopoly U انحصار نظارت شده
election supervisory council U انجمن نظارت بر انتخابات
wardship U تحت سرپرستی یا نظارت بودن
to keep under control U تحت نظارت نگه داشتن
head quarters U برج نظارت مرکز کار
security monitoring U نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
watcher U کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watchers U کسیکه پاسداری و نظارت میکند
under secretary U زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
progress chaser U کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
municipalist U طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
movement control U کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
they are under serveillance U انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
state midicine U سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
slave drivers U نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave driver U نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
e c s c (european coal & steel commissio U لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
crown colony U بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
assessments U ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment U ممیزی مالیات وضع مالیات
line chief U افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
central treaty organization U پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com