English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (694 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flourish U نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourished U نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourishes U نشو ونما کردن پیشرفت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
here goes <idiom> U پیشرفت کردن
get ahead <idiom> U پیشرفت کردن
make a dent in <idiom> U پیشرفت کردن
further U پیشرفت کردن
furthered U پیشرفت کردن
furthering U پیشرفت کردن
furthers U پیشرفت کردن
to unfold U پیشرفت کردن
to make way U پیشرفت کردن
to make headway U پیشرفت کردن
to gain ground U پیشرفت کردن
progressing U پیشرفت کردن
thrives U پیشرفت کردن
thriving U پیشرفت کردن
come along U پیشرفت کردن
progress U پیشرفت کردن
progressed U پیشرفت کردن
thrived U پیشرفت کردن
progresses U پیشرفت کردن
thrive U پیشرفت کردن
to make progress U پیشرفت کردن
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
improved U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improve U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
to make p in one's studies U در تحصیلات خود پیشرفت کردن
upgrade U پیشرفت دادن تقویت کردن
upgraded U پیشرفت دادن تقویت کردن
upgrades U پیشرفت دادن تقویت کردن
improves U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
prospering U کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospered U کامیاب شدن پیشرفت کردن
upgrading U پیشرفت دادن تقویت کردن
prosper U کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospers U کامیاب شدن پیشرفت کردن
realistic deterrence U میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
editor U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
developments U پیشرفت
advance U پیشرفت
head way U پیشرفت
advances U پیشرفت
progressions U پیشرفت
achievement age U سن پیشرفت
underdeveloped U کم پیشرفت
development U پیشرفت
improvements U پیشرفت
undeveloed U بی پیشرفت
improvement U پیشرفت
advancing U پیشرفت
accomplishment U پیشرفت
advancement U پیشرفت
advance U پیشرفت
promotion U پیشرفت
promotions U پیشرفت
attainment U پیشرفت
progressed U پیشرفت
lifting U پیشرفت
advancing <adj.> U پیشرفت
achievements U پیشرفت
achievement U پیشرفت
lifts U پیشرفت
growths U پیشرفت
improvement U پیشرفت
progress U پیشرفت
headway U پیشرفت
advance U پیشرفت
advances U پیشرفت ها
progression U پیشرفت
proceedings U پیشرفت ها
progression U پیشرفت
lift U پیشرفت
progress U پیشرفت
furtherance U پیشرفت
lifted U پیشرفت
progresses U پیشرفت
growth U پیشرفت
progressing U پیشرفت
going U پیشرفت
attainments U پیشرفت
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
advancing U پیشرفت پیشروی
advance U پیشرفت پیشروی
aq U بهر پیشرفت
progressed U پیشرفت کار
achievement quotient U بهر پیشرفت
accomplishment quotient U بهر پیشرفت
achievement need U نیاز پیشرفت
achievement motive U انگیزه پیشرفت
achievement curve U منحنی پیشرفت
achievement test آزمون پیشرفت
advances U پیشرفت پیشروی
academic achievement U پیشرفت تحصیلی
scholastic achievement U پیشرفت تحصیلی
obstructionist U از پیشرفت کارمجلس را از
accession U دخول پیشرفت
n achievement U نیاز پیشرفت
reaction progress U پیشرفت واکنش
technical progress U پیشرفت فنی
progressing U پیشرفت پیشروی
developments U رشد پیشرفت
progressivist U پیشرفت گرای
progress U پیشرفت پیشروی
progress U پیشرفت کار
progress chaser U نافر پیشرفت
rises U پیشرفت ترقی
capability U استعداد پیشرفت
progressed U پیشرفت پیشروی
progresses U پیشرفت کار
Luddites U پیشرفت گریز
ongoing U درحال پیشرفت
Luddite U پیشرفت گریز
proceeding U پیشرفت طرز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com