Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
show one's (true) colors
<idiom>
U
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
colours
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
representations
U
عمل نشان دادن چیزی
to jump at something
[colloquial]
U
به چیزی واکنش نشان دادن
representation
U
عمل نشان دادن چیزی
do a job on
<idiom>
U
بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
demonstrates
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
debunk
U
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrate
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstration
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demo
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrations
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
matter of fact
<idiom>
U
چیزی واقعا درست باشه
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
music to one's ears
<idiom>
U
صدایی که شخص دوست دارد بشنود
what have you
<idiom>
U
هرچیزی که شخص میخواهد و دوست دارد
to react to something
U
واکنش نشان دادن به چیزی
[مهندسی برق]
[مهندسی ماشین آلات]
to respond to something
U
واکنش نشان دادن به چیزی
[مهندسی برق]
[مهندسی ماشین آلات]
She loves him in spite lf sll his faults .
U
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
After dinner he likes to retire to his study.
U
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
to be into somebody
[something]
<idiom>
U
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
to dislike somebody
[something]
U
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
it is marked with spots
U
نشان ان خالهایی است که دارد
letter head
U
کاغذیکه نشان چاپی دارد
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
requests
U
چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requested
U
چیزی که کسی تقاضایش را دارد
request
U
چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requesting
U
چیزی که کسی تقاضایش را دارد
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
phillips curve
U
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
eaves
U
هر چیزی که کمی پیش امدگی دارد
objective
U
چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objectives
U
چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
peaks
U
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaking
U
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak
U
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
indication
U
علامت یا چیزی که نشان دهد
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
U
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
encapsulated
U
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
top
U
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
There is more to it than meets the eye.
U
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
accent mark
U
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
direction
U
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
flag
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
modelled
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
marks
U
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
model
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
models
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
mark
U
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
quantifier
U
علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
graphical
U
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
gallonage
U
فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
indicator
U
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
parity
U
نشانگری که نشان میدهد آیا داده بررسی پذیرش شده است یا نه یا اینکه داده پیرستی زوج یا فرد دارد
register
U
نشان دادن
exerted
U
نشان دادن
point
U
نشان دادن
show
U
نشان دادن
demonstrates
U
نشان دادن
indicated
U
نشان دادن
introduce
U
نشان دادن
exert
U
نشان دادن
introduced
U
نشان دادن
indicates
U
نشان دادن
ante
U
نشان دادن
indicate
U
نشان دادن
introduces
U
نشان دادن
actuate
U
نشان دادن
registering
U
نشان دادن
runs
U
نشان دادن
run
U
نشان دادن
evinces
U
نشان دادن
exerts
U
نشان دادن
imbody
U
نشان دادن
evincing
U
نشان دادن
vision
U
یا نشان دادن
showŠetc
U
نشان دادن
registers
U
نشان دادن
adumbrate
U
نشان دادن
evince
U
نشان دادن
showed
U
نشان دادن
shows
U
نشان دادن
exerting
U
نشان دادن
visions
U
یا نشان دادن
evinced
U
نشان دادن
demonstrate
U
نشان دادن
introducing
U
نشان دادن
demonstrated
U
نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن
to show up
U
نشان دادن
to put forth
U
نشان دادن
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
playoff
U
نشان دادن فیلم
reacting
U
واکنش نشان دادن
graph
U
با نمودار نشان دادن
to be illustrative of
U
با عکس نشان دادن
prefiguring
U
از پیش نشان دادن
image
U
نشان دادن تصویر
playoffs
U
نشان دادن فیلم
emote
U
هیجان نشان دادن
pretypify
U
قبلا نشان دادن
display
U
نشان دادن اطلاعات
televise
U
با تلویزیون نشان دادن
rubricate
U
قرمز نشان دادن
exemplified
U
بانمونه نشان دادن
to hang back
U
بیمیلی نشان دادن
cough up
<idiom>
U
بی تمایلی نشان دادن
hang back
U
بی میلی نشان دادن
prefigure
U
از پیش نشان دادن
lout
U
نفهمی نشان دادن
blazes
U
باتصویر نشان دادن
forcing
U
خشونت نشان دادن
blazed
U
باتصویر نشان دادن
forces
U
خشونت نشان دادن
rubricize
U
قرمز نشان دادن
louts
U
نفهمی نشان دادن
prefigured
U
از پیش نشان دادن
reacted
U
واکنش نشان دادن
keep at something
U
پشتکار نشان دادن
force
U
خشونت نشان دادن
blaze
U
باتصویر نشان دادن
pragmatize
U
واقعی نشان دادن
reacts
U
واکنش نشان دادن
prefigures
U
از پیش نشان دادن
measure
U
اندازه نشان دادن
televised
U
با تلویزیون نشان دادن
graphs
U
با نمودار نشان دادن
foreshown
U
از پیش نشان دادن
adumbration
U
نشان دادن خلاصه
squirmed
U
ناراحتی نشان دادن
impassibly
U
بی نشان دادن عاطفه
showdowns
U
نمونه نشان دادن
showdown
U
نمونه نشان دادن
displays
U
نشان دادن اطلاعات
marshaled
U
به ترتیب نشان دادن
displaying
U
نشان دادن اطلاعات
displayed
U
نشان دادن اطلاعات
marshaling
U
به ترتیب نشان دادن
react
U
واکنش نشان دادن
marshals
U
به ترتیب نشان دادن
responded
U
واکنش نشان دادن
marshalled
U
به ترتیب نشان دادن
squirm
U
ناراحتی نشان دادن
respond
U
واکنش نشان دادن
decorates
U
نشان یامدال دادن به
squirming
U
ناراحتی نشان دادن
squirms
U
ناراحتی نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit .
U
خودی را نشان دادن
decorate
U
نشان یامدال دادن به
televising
U
با تلویزیون نشان دادن
decorating
U
نشان یامدال دادن به
emblem
U
با علایم نشان دادن
exemplifies
U
بانمونه نشان دادن
by show of hands
U
با نشان دادن دست
emblems
U
با علایم نشان دادن
exemplify
U
بانمونه نشان دادن
for crying out loud
<idiom>
U
نشان دادن عصبانیت
responds
U
واکنش نشان دادن
televises
U
با تلویزیون نشان دادن
exemplifying
U
بانمونه نشان دادن
to play fast and loose
U
بی ثباتی نشان دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com