Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
percentage
U
نسبت یا درصد
percentages
U
نسبت یا درصد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cross elasticity of demand
U
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
inventory fraction
U
نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
Other Matches
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
geometrical percentage
U
درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
cent-
U
درصد
cent
U
درصد
percentage
U
درصد
percent
U
درصد
percentages
U
درصد
per cent
U
درصد
centi-
U
درصد
rate
U
درصد
cents
U
درصد
point
U
درصد
rates
U
درصد
weight percent
U
درصد وزنی
volume percent
U
درصد حجمی
percent salt
U
درصد نمک
rate
U
نرخ
[درصد]
percentages
U
برحسب درصد
water content
U
درصد رطوبت
at % interest
U
با بهره 21 درصد
percentage
U
برحسب درصد
case fatality rate
U
درصد مرگ و میر
equilibrium moisture content
U
درصد رطوبت متعادل
trial rate
U
درصد ازمایش یک محصول
percent
U
از قرار صدی درصد
what p do you receive?
U
چند درصد می گیرد
surcharge
U
درصد هزینههای اضافی
surcharges
U
درصد هزینههای اضافی
profit margins
U
درصد سود از فروش خالص
profit margin
U
درصد سود از فروش خالص
odds-on
U
دارای احتمال بیش از 5 درصد
optimum moisture content
U
درصد رطوبت مناسب خاک
moisture content
U
درصد رطوبت موجود در خاک
one hyndred percent column graph
U
نمودار یکصد درصد ستونی
pollen counts
U
درصد گردههای گیاهی در هوا
pollen count
U
درصد گردههای گیاهی در هوا
What percentage of the people are literate?
U
چند درصد مردم با سواد هستند ؟
percentile
U
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
30% down payment against bank guaranty
U
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
Of this amount Europe's share is 20 percent.
U
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
effective beaten zone
U
منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
manning level
U
درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
gradient
U
درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
gradients
U
درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
progressive rebate
U
تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
earthquake factor
U
مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
percentile
U
یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
wrought
U
اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
stacked
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacks
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stack
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
dud probability
U
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
accelerator
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
in respect of
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
in relation to
U
نسبت به
in regard to
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
in proprotion to
U
نسبت به
in connexion with
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
rates
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
kinship
U
نسبت
respects
U
نسبت
bearing
U
نسبت
ratios
U
نسبت
proportions
U
نسبت
format
U
نسبت
formats
U
نسبت
proportion
U
نسبت
ratio
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
towards
U
نسبت به
to
U
تا نسبت به
rate
U
نسبت
uncross
U
نسبت
quotient
U
نسبت
relational
U
نسبت
cognation
U
نسبت
quotients
U
نسبت
apropos of
U
نسبت به
as compared to
U
نسبت به
the rat of to
U
نسبت دو به سه
t ratio
U
نسبت تی
rapport
U
نسبت
relation
U
نسبت
than
U
نسبت به
with respect to
U
نسبت به
respect
U
نسبت
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
bear on
U
نسبت داشتن
error ratio
U
نسبت خطا
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
distribution ratio
U
نسبت توزیع
ascribable
U
نسبت دادنی
assion
U
نسبت دادن
aspect ratio
U
نسبت دید
aspect ratio
U
نسبت تصویر
aspect ratio
U
نسبت صفحه
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
deposit ratio
U
نسبت سپرده
advalorem
U
به نسبت قیمت
compression ratio
U
نسبت تراکم
current ratio
U
نسبت جاری
activity ratio
U
نسبت فعالیت
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
absorption ratio
U
نسبت جذب
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
control ratio
U
نسبت فرمان
affine
U
نسبت سلبی
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
affine
U
نسبت ازدواجی
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
contact ratio
U
نسبت تماس
baud rate
U
نسبت باود
strength ratio
U
نسبت استحکام
shunt ratio
U
نسبت شنت
settlement ratio
U
نسبت نشست
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
self relative
U
نسبت بخود
selection ratio
U
نسبت گزینش
scalling factor
U
نسبت اشل
scale down
U
به نسبت ثابت
saving ratio
U
نسبت پس انداز
roundness
U
نسبت گردی
relativization
U
نسبت دادن
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
stress ratio
U
نسبت تنش
weight ratio
U
نسبت وزن
water cement ratio
U
نسبت اب و سیمان
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
void ratio
U
نسبت منفذها
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
velocity ratio
U
نسبت سرعت
two's complement
U
متمم نسبت به دو
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
to put down
U
نسبت دادن
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
proximity of blood
U
قرابت نسبت
prorenata
U
نسبت موافق
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
impluse ratio
U
نسبت ضربه
imputation
U
نسبت دادن
imputable
U
نسبت دادنی
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
image ratio
U
نسبت تصویر
hit ratio
U
نسبت اصابت
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio
U
نسبت سریدن
fineness ratio
U
نسبت فرافت
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
transformer ratio
U
نسبت مبدل
factor proportion
U
نسبت عوامل
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
progenitorship
U
نسبت جدی
price ratio
U
نسبت قیمت
porosity
U
نسبت روزنه ها
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
nines complement
U
متمم نسبت به 9
reduction ratio
U
نسبت کاهش
mole ratio
U
نسبت مولی
mobility ratio
U
نسبت تحرک
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
lay to
U
نسبت دادن به
ionic ratio
U
نسبت یونی
inverse ratio
U
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
regard
U
باره نسبت
attributes
U
نسبت دادن
relation
U
رابطه نسبت
relationship
U
وابستگی نسبت
rate
U
اندازه نسبت
visibility
U
نسبت دید
rates
U
اندازه نسبت
crediting
U
نسبت دادن
correspondingly
U
بهمان نسبت
credits
U
نسبت دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com