Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
factor proportion
U
نسبت عوامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cobb doglas production function
U
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
eurytopic
U
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
Other Matches
elasticity of factor substitution
U
کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
functional distribution of income
U
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
external diseconomies
U
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
effects
U
عوامل
m factors
U
عوامل ام
variable factors
U
عوامل متغیر
adverse factors
U
عوامل نامساعد
total factor productivity
U
بازدهی کل عوامل
demand factors
U
عوامل تقاضا
aerodynamic factors
U
عوامل ایرودینامیکی
constant factors
U
عوامل ثابت
agents of production
U
عوامل تولید
institutional factors
U
عوامل نهادی
balancing factors
U
عوامل جبرانی
allocative factors
U
عوامل تخصیصی
excusatory conditions
U
عوامل رافعه
psychological factors
U
عوامل روانی
human factor
U
عوامل انسانی
growth factors
U
عوامل رشد
factor productivity
U
بازدهی عوامل
technical data
U
عوامل فنی
complementary factors
U
عوامل مکمل
production factors
U
عوامل تولید
factors of production
U
عوامل تولید
justificatory conditions
U
عوامل موجهه
factor demand
U
تقاضای عوامل
motivational factors
U
عوامل محرکه
factor price
U
قیمت عوامل
elements of expense
U
عوامل هزینهای
natural agents
U
عوامل طبیعی
cryptovariable
U
عوامل متغیر رمز
human factors engineering
U
مهندسی عوامل انسانی
retarding factors
U
عوامل کند کننده
fixed factor
U
عوامل تولید ثابت
polygene
U
عوامل توارثی غیرهمردیف
fixed factor
U
عوامل ثابت تولید
diseconomies
U
عوامل زیان اور
inputs
U
عوامل تولید منابع
factor markets
U
بازارهای عوامل تولید
factor earnings
U
درامد عوامل تولید
mobility of factors of production
U
تحرک عوامل تولید
aiming group
U
عوامل مثلث گیری
mechanisms
U
عوامل مکانیکی مکانیزم
competitive factors
U
عوامل محرک رقابت
mechanism
U
عوامل مکانیکی مکانیزم
factor mobility
U
تحرک عوامل تولید
factor price equalization
U
برابرسازی قیمت عوامل
market forces
U
عوامل موثردر بازار
ingredients
U
داخل شونده عوامل
o technique
U
تحلیل عوامل زمانی
factor price distortions
U
انحراف قیمت عوامل
additional production personnel
عوامل دیگر تولد
factor analysis
U
تجزیه و تحلیل عوامل
ingredient
U
داخل شونده عوامل
elements of expense
U
عوامل تولید هزینه
factor productivity
U
بهره دهی عوامل
weathering
U
اثر عوامل جوی
factor cost line
U
خط هزینه عوامل تولید
geopolitics
U
مطالعه نفوذ عوامل فیزیکی
variable factors
U
عوامل قابل تغییر تولید
factor payments
U
پرداختهای عوامل تولید مانند
net factor income from abroad
خالص درآمد عوامل از خارج
aerometeorograph
U
دستگاه نگارش عوامل هواسنجی
non specific factors of production
U
عوامل غیر اختصاصی تولید
neutral technology
U
تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
unpredictable factors
U
عوامل غیر قابل پیش بینی
input output table
U
این جدول جریان عوامل تولید
ceteris paribus
U
ثابت بودن تمام عوامل دیگر
self buried
U
مدفون شده در اثر عوامل طبیعی
mechanical powers
U
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
columnar transposition
U
تغییر مکان دادن عوامل در ستون
map k
U
ضریب تصحیح عوامل یاعناصر نقشهای
elasticity of factor substitution
U
وقتی که قیمت نسبی عوامل تغییرمیکند .
shift forward
U
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
group dynamics
U
مطالعه عوامل و نیروهای موثر در یک گروه بشری
bleaching materiel
U
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
danc solution
U
نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
fission products
U
عوامل تولید شده در اثر تجزیه اتمی بقایای شکافت هستهای
m factors
U
عوامل موثر دربازاریابی که عبارتند از :messages ,motives,markets ,moneymerchandise and media
sound effects
U
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
escarpments
U
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
escarpment
U
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
physiocracy
U
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
federal privacy act
U
قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
functional distribution
U
توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
lysenkoism
U
نظریهای که معتقد است عوامل جسمانی وبدنی وشرایط محیط در وراثت موثر است
pile height
U
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
elements of weather
U
عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
capital intensive goods
U
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
rug condition
U
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
chemical survey
U
بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
formats
U
نسبت
proportions
U
نسبت
apropos of
U
نسبت به
ratio
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
kinship
U
نسبت
format
U
نسبت
ratios
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
t ratio
U
نسبت تی
in regard of
U
نسبت به
in connexion with
U
نسبت به
respect
U
نسبت
in proprotion to
U
نسبت به
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
uncross
U
نسبت
to
U
تا نسبت به
rapport
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
relation
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
towards
U
نسبت به
cognation
U
نسبت
in regard to
U
نسبت به
in relation to
U
نسبت به
proportion
U
نسبت
than
U
نسبت به
relational
U
نسبت
bearing
U
نسبت
quotient
U
نسبت
quotients
U
نسبت
in respect of
U
به نسبت
respects
U
نسبت
in respect of
U
نسبت به
rate
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
rates
U
نسبت
advalorem
U
به نسبت قیمت
control ratio
U
نسبت فرمان
fineness ratio
U
نسبت فرافت
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
current ratio
U
نسبت جاری
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
error ratio
U
نسبت خطا
distribution ratio
U
نسبت توزیع
deposit ratio
U
نسبت سپرده
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
absorption ratio
U
نسبت جذب
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
activity ratio
U
نسبت فعالیت
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
strength ratio
U
نسبت استحکام
impluse ratio
U
نسبت ضربه
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
inverse ratio
U
نسبت معکوس
bear on
U
نسبت داشتن
baud rate
U
نسبت باود
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
lay to
U
نسبت دادن به
assion
U
نسبت دادن
ionic ratio
U
نسبت یونی
aspect ratio
U
نسبت دید
ascribable
U
نسبت دادنی
aspect ratio
U
نسبت تصویر
imputation
U
نسبت دادن
imputable
U
نسبت دادنی
contact ratio
U
نسبت تماس
affine
U
نسبت سلبی
affine
U
نسبت ازدواجی
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
glide ratio
U
نسبت سریدن
compression ratio
U
نسبت تراکم
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
hit ratio
U
نسبت اصابت
image ratio
U
نسبت تصویر
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
aspect ratio
U
نسبت صفحه
mobility ratio
U
نسبت تحرک
ascribes
U
نسبت دادن
ascribed
U
نسبت دادن
favouritism
U
مساعدت نسبت به
blood
U
نسبت خویشاوندی
stress ratio
U
نسبت تنش
correspondingly
U
بهمان نسبت
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
ascribing
U
نسبت دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com