English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
velocity ratio U نسبت سرعت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
airspeed U سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
airspeeds U سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
indicated airspeed U سرعت فاهری نسبت به هوا
inflow ratio U نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
limiting velocity U بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
machine number U عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
rollover U میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Other Matches
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
combined speed indicator U عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring U طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
indicated airspeed U سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate U سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
dragged U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
rate of flame propagation U سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
tachometer U اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
true air speed U سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of pouring U سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity U سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
input U فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted U فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle U خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerating U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate U سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic U با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerated U سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold U بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state U که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
cut off velocity U سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
transonic U سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity U سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
fasts U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeeds U سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed U سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeed U سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
supersonic U هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
command speed U سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed U سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed U سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate U سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed U سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
isotach U خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerating U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
in the ratio of U به نسبت
relation U نسبت
in respect of U نسبت به
towards U نسبت به
kinship U نسبت
in connexion with U نسبت به
proportional U به نسبت
than U نسبت به
cognation U نسبت
in relation to U نسبت به
in regard to U نسبت به
in regard of U نسبت به
quotient U نسبت
apropos of U نسبت به
quotients U نسبت
to U تا نسبت به
in proprotion to U نسبت به
relational U نسبت
as compared to U نسبت به
rapport U نسبت
in respect of U به نسبت
rates U نسبت
ratio U نسبت
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
proportion U نسبت
respect U نسبت
formats U نسبت
format U نسبت
bearing U نسبت
uncross U نسبت
proportions U نسبت
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
respects U نسبت
with respect to U نسبت به
rate U نسبت
ratios U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
t ratio U نسبت تی
distribution ratio U نسبت توزیع
deposit ratio U نسبت سپرده
imputing U نسبت دادن
current ratio U نسبت جاری
impedance ratio U نسبت امپدانس
correlation ratio U نسبت همبستگی
factor proportion U نسبت عوامل
cost benefit ratio U نسبت فایده
imputable U نسبت دادنی
relationship U وابستگی نسبت
imputes U نسبت دادن
error ratio U نسبت خطا
impute U نسبت دادن
he is faithful to me U نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio U نسبت ژیرومغناطیسی
imputed U نسبت دادن
hit ratio U نسبت اصابت
glide ratio U نسبت سریدن
fineness ratio U نسبت فرافت
feedback ratio U نسبت پس خوراند
feedback ratio U نسبت فیدبک
image ratio U نسبت تصویر
into U نسبت به مقارن
attributing U نسبت دادن
favouritism U مساعدت نسبت به
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
oxygen ration U نسبت اکسیژن
activity ratio U نسبت فعالیت
advalorem U به نسبت قیمت
affine U نسبت سلبی
affine U نسبت ازدواجی
abundance ratio U نسبت فراوانی
absorption ratio U نسبت جذب
abundance U نسبت فراوانی
toward U بطرف نسبت به
us U نسبت بما
blood U نسبت خویشاوندی
visibility U نسبت دید
attributes U نسبت دادن
correspondingly U بهمان نسبت
attribute U نسبت دادن
ascribable U نسبت دادنی
aspect ratio U نسبت صفحه
ascribes U نسبت دادن
ascribing U نسبت دادن
compression ratio U نسبت تراکم
contact ratio U نسبت تماس
percentages U نسبت یا درصد
control ratio U نسبت فرمان
percentage U نسبت یا درصد
cash ratio U نسبت نقدینگی
aspect ratio U نسبت تصویر
aspect ratio U نسبت دید
assion U نسبت دادن
baud rate U نسبت باود
bear on U نسبت داشتن
ascribe U نسبت دادن
bypass ratio U نسبت کنارگذاری
ascribed U نسبت دادن
relationships U وابستگی نسبت
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
settlement ratio U نسبت نشست
rate U اندازه نسبت
sensitivity ratio U نسبت حساسیت
self relative U نسبت بخود
one's complement U متمم نسبت به یک
selection ratio U نسبت گزینش
scalling factor U نسبت اشل
operating ratio U نسبت عملیاتی
rates U اندازه نسبت
shunt ratio U نسبت شنت
nines complement U متمم نسبت به 9
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
concentration ratio U نسبت تمرکز
ten's complement U متمم نسبت به 01
regards U باره نسبت
mobility ratio U نسبت تحرک
mole ratio U نسبت مولی
strength ratio U نسبت استحکام
saving ratio U نسبت پس انداز
credit U نسبت دادن
regarded U باره نسبت
progressive ratio U نسبت تصاعدی
prorenata U نسبت موافق
proximity of blood U قرابت نسبت
reduction ratio U نسبت کاهش
ratio detector U اشکارساز نسبت
ratio of transformer U نسبت مبدل
transformer ratio U نسبت مبدل
recycle ratio U نسبت بازگردانی
progenitorship U نسبت جدی
regard U باره نسبت
credited U نسبت دادن
crediting U نسبت دادن
credits U نسبت دادن
scale down U به نسبت ثابت
roundness U نسبت گردی
porosity U نسبت روزنه ها
relativization U نسبت دادن
price ratio U نسبت قیمت
relation U رابطه نسبت
recycling ratio U نسبت بازگردانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com