English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
attribute U نسبت دادن حمل کردن
attributes U نسبت دادن حمل کردن
attributing U نسبت دادن حمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
give U نسبت دادن به بیان کردن
gives U نسبت دادن به بیان کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
protection U سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
Other Matches
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
attributing U نسبت دادن
credits U نسبت دادن
crediting U نسبت دادن
attributes U نسبت دادن
lay to U نسبت دادن به
credit U نسبت دادن
imputed U نسبت دادن
impute U نسبت دادن
imputing U نسبت دادن
assion U نسبت دادن
relativization U نسبت دادن
attribution U نسبت دادن
imputation U نسبت دادن
imputes U نسبت دادن
ascribe U نسبت دادن
ascribed U نسبت دادن
ascribing U نسبت دادن
ascribes U نسبت دادن
credited U نسبت دادن
to put down U نسبت دادن
attribute U نسبت دادن
trump up U نسبت ناروا دادن
attaching U نسبت دادن گذاشتن
to bear witness to U شهادت دادن نسبت به
attaches U نسبت دادن گذاشتن
attach U نسبت دادن گذاشتن
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone . U نسبت زشتی به کسی دادن
ascription U عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
To pin something on someone . U چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
mallet goal U نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
preferentialism U اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
trespass against U خطا کردن نسبت به
abuse U بدرفتاری کردن نسبت به
prorate U به نسبت تقسیم کردن
abuses U بدرفتاری کردن نسبت به
abusing U بدرفتاری کردن نسبت به
abused U بدرفتاری کردن نسبت به
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone. U نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
discriminate against someone U نسبت به کسی تبعیض کردن
asperse U هتک شرف کردن نسبت به
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
invert U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
to trace the p of a person U دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul U پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to adjust U وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
hiring U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hires U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
relation U نسبت
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
towards U نسبت به
ratios U نسبت
cognation U نسبت
rapport U نسبت
rates U نسبت
with respect to U نسبت به
quotients U نسبت
respects U نسبت
respect U نسبت
uncross U نسبت
rate U نسبت
than U نسبت به
bearing U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
in respect of U به نسبت
in respect of U نسبت به
in proprotion to U نسبت به
kinship U نسبت
t ratio U نسبت تی
in connexion with U نسبت به
formats U نسبت
format U نسبت
quotient U نسبت
proportional U به نسبت
to U تا نسبت به
in the ratio of U به نسبت
proportion U نسبت
relational U نسبت
apropos of U نسبت به
ratio U نسبت
in relation to U نسبت به
proportions U نسبت
in regard to U نسبت به
in regard of U نسبت به
as compared to U نسبت به
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
concentration ratio U نسبت تمرکز
prorenata U نسبت موافق
deposit ratio U نسبت سپرده
abundance U نسبت فراوانی
aspect ratio U نسبت تصویر
water cement ratio U نسبت اب و سیمان
aspect ratio U نسبت دید
weight ratio U نسبت وزن
baud rate U نسبت باود
blood U نسبت خویشاوندی
aspect ratio U نسبت صفحه
viscosity ratio U نسبت گرانروی
void ratio U نسبت منفذها
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
velocity ratio U نسبت سرعت
ascribable U نسبت دادنی
proximity of blood U قرابت نسبت
voltage ratio U نسبت ولتاژ
one's complement U متمم نسبت به یک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com