English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
give U نسبت دادن به بیان کردن
gives U نسبت دادن به بیان کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
represents U بیان کردن نشان دادن
to set out U بیان کردن شرح دادن
represented U بیان کردن نشان دادن
represent U بیان کردن نشان دادن
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
attributes U نسبت دادن حمل کردن
attributing U نسبت دادن حمل کردن
attribute U نسبت دادن حمل کردن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
decibels U واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
decibel U واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
protection U سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
apophasis U افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
ascribing U نسبت دادن
attribution U نسبت دادن
crediting U نسبت دادن
ascribes U نسبت دادن
ascribe U نسبت دادن
credits U نسبت دادن
ascribed U نسبت دادن
imputing U نسبت دادن
attributes U نسبت دادن
attribute U نسبت دادن
relativization U نسبت دادن
attributing U نسبت دادن
impute U نسبت دادن
assion U نسبت دادن
imputation U نسبت دادن
imputed U نسبت دادن
to put down U نسبت دادن
imputes U نسبت دادن
lay to U نسبت دادن به
credited U نسبت دادن
credit U نسبت دادن
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
attach U نسبت دادن گذاشتن
to bear witness to U شهادت دادن نسبت به
attaches U نسبت دادن گذاشتن
attaching U نسبت دادن گذاشتن
trump up U نسبت ناروا دادن
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone . U نسبت زشتی به کسی دادن
ascription U عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
To pin something on someone . U چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
mallet goal U نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
faceted code U یات یک موضوع را بیان میکند با انتساب دادن به هر یک یک مقدار
click U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
indicator U نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
preferentialism U اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
utter U بیان کردن
to set forth U بیان کردن
say U بیان کردن
voice U بیان کردن
says U بیان کردن
set out U بیان کردن
frame U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
imparting U بیان کردن
impart U بیان کردن
imparted U بیان کردن
tells U بیان کردن
imparts U بیان کردن
tell U بیان کردن
set forth U بیان کردن
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
run on U بتفصیل بیان کردن
quantify U چندی بیان کردن
detail U یات را بیان کردن
expresses U بیان کردن اداکردن
restated U مجددا بیان کردن
express U بیان کردن اداکردن
word U بالغات بیان کردن
quantified U چندی بیان کردن
quantifying U چندی بیان کردن
restate U مجددا بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
restating U مجددا بیان کردن
sound off U ازادانه بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
expressing U بیان کردن اداکردن
detailing U یات را بیان کردن
expressed U بیان کردن اداکردن
worded U بالغات بیان کردن
riddle U تفسیریا بیان کردن
quantifies U چندی بیان کردن
bubbled U بیان کردن حباب
bubble U بیان کردن حباب
bubbling U بیان کردن حباب
bubbles U بیان کردن حباب
abuse U بدرفتاری کردن نسبت به
abused U بدرفتاری کردن نسبت به
abuses U بدرفتاری کردن نسبت به
abusing U بدرفتاری کردن نسبت به
prorate U به نسبت تقسیم کردن
trespass against U خطا کردن نسبت به
pronounce U رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces U رسما بیان کردن ادا کردن
verbalised U بصورت شفاهی بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
verbalizes U بصورت شفاهی بیان کردن
synopsize U بصورت مجمل بیان کردن
verbalizing U بصورت شفاهی بیان کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
language U بصورت لسانی بیان کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
verbalized U بصورت شفاهی بیان کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
verbalising U بصورت شفاهی بیان کردن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
languages U بصورت لسانی بیان کردن
verbalises U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize U بصورت شفاهی بیان کردن
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
discriminate against someone U نسبت به کسی تبعیض کردن
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
To show disrespect ( be respectful) to someone. U نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
asperse U هتک شرف کردن نسبت به
sneering U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneer U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrasing U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneers U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrased U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
inverts U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
inverting U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
To speake in great detail. U مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro U کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize U به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
to trace the p of a person U دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quoted U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes U نقل بیان کردن نشان نقل قول
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
scans U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com