English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To bear someone a grudge. U نسبت به کسی غرض داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bear on U نسبت داشتن
to be of kinship with somebody U باکسی نسبت خویشاوندی داشتن
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Other Matches
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
respects U نسبت
rate U نسبت
to U تا نسبت به
rates U نسبت
respect U نسبت
t ratio U نسبت تی
towards U نسبت به
than U نسبت به
as compared to U نسبت به
in respect of U به نسبت
in relation to U نسبت به
in regard to U نسبت به
in regard of U نسبت به
uncross U نسبت
in proprotion to U نسبت به
proportional U به نسبت
apropos of U نسبت به
in the ratio of U به نسبت
in connexion with U نسبت به
quotient U نسبت
quotients U نسبت
kinship U نسبت
relation U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
in respect of U نسبت به
relational U نسبت
proportion U نسبت
format U نسبت
formats U نسبت
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
ratio U نسبت
proportions U نسبت
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
rapport U نسبت
bearing U نسبت
cognation U نسبت
with respect to U نسبت به
ratios U نسبت
contact ratio U نسبت تماس
cash ratio U نسبت نقدینگی
percentage U نسبت یا درصد
factor proportion U نسبت عوامل
compression ratio U نسبت تراکم
concentration ratio U نسبت تمرکز
transformation ratio U نسبت تبدیل
transmissivity U نسبت فرافرستی
control ratio U نسبت فرمان
correlation ratio U نسبت همبستگی
fineness ratio U نسبت فرافت
distribution ratio U نسبت توزیع
voltage ratio U نسبت ولتاژ
void ratio U نسبت منفذها
viscosity ratio U نسبت گرانروی
velocity ratio U نسبت سرعت
deposit ratio U نسبت سپرده
current ratio U نسبت جاری
attribution U نسبت دادن
error ratio U نسبت خطا
cost benefit ratio U نسبت فایده
two's complement U متمم نسبت به دو
weight ratio U نسبت وزن
progenitorship U نسبت جدی
correspondingly U بهمان نسبت
roundness U نسبت گردی
saving ratio U نسبت پس انداز
scale down U به نسبت ثابت
scalling factor U نسبت اشل
mole ratio U نسبت مولی
mobility ratio U نسبت تحرک
selection ratio U نسبت گزینش
self relative U نسبت بخود
sensitivity ratio U نسبت حساسیت
settlement ratio U نسبت نشست
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
nines complement U متمم نسبت به 9
one's complement U متمم نسبت به یک
operating ratio U نسبت عملیاتی
prorenata U نسبت موافق
proximity of blood U قرابت نسبت
price ratio U نسبت قیمت
ratio detector U اشکارساز نسبت
ratio of transformer U نسبت مبدل
transformer ratio U نسبت مبدل
porosity U نسبت روزنه ها
blood U نسبت خویشاوندی
recycle ratio U نسبت بازگردانی
recycling ratio U نسبت بازگردانی
reduction ratio U نسبت کاهش
relativization U نسبت دادن
shunt ratio U نسبت شنت
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
imputable U نسبت دادنی
impedance ratio U نسبت امپدانس
image ratio U نسبت تصویر
hit ratio U نسبت اصابت
he is faithful to me U نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio U نسبت ژیرومغناطیسی
favouritism U مساعدت نسبت به
glide ratio U نسبت سریدن
to put down U نسبت دادن
feedback ratio U نسبت پس خوراند
feedback ratio U نسبت فیدبک
imputation U نسبت دادن
impluse ratio U نسبت ضربه
impluse ratio U نسبت ایمپولز
strength ratio U نسبت استحکام
stress ratio U نسبت تنش
lay to U نسبت دادن به
ten's complement U متمم نسبت به 01
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
progressive ratio U نسبت تصاعدی
ionic ratio U نسبت یونی
inverse ratio U نسبت معکوس
to behave toward U رفتارکردن نسبت به
to do by U رفتارکردن نسبت به
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
percentages U نسبت یا درصد
ascribes U نسبت دادن
ascribing U نسبت دادن
toward U بطرف نسبت به
us U نسبت بما
ascribable U نسبت دادنی
impute U نسبت دادن
ascribed U نسبت دادن
aspect ratio U نسبت صفحه
imputing U نسبت دادن
ascribe U نسبت دادن
imputes U نسبت دادن
imputed U نسبت دادن
regarded U باره نسبت
regard U باره نسبت
credit U نسبت دادن
affine U نسبت سلبی
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
oxygen ration U نسبت اکسیژن
activity ratio U نسبت فعالیت
rate U اندازه نسبت
rates U اندازه نسبت
credited U نسبت دادن
crediting U نسبت دادن
relation U رابطه نسبت
visibility U نسبت دید
abundance U نسبت فراوانی
affine U نسبت ازدواجی
advalorem U به نسبت قیمت
absorption ratio U نسبت جذب
credits U نسبت دادن
abundance ratio U نسبت فراوانی
bypass ratio U نسبت کنارگذاری
connexions U بستگی نسبت
connection U بستگی نسبت
attribute U نسبت دادن
inverse ratio or proportion U نسبت معکوس
relationship U وابستگی نسبت
water cement ratio U نسبت اب و سیمان
relationships U وابستگی نسبت
attributes U نسبت دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com