English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
with relation to U نسبت به راجع به در باره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
with regard to U نسبت به در باره راجع به در خصوص
Other Matches
in regard to U راجع به در خصوص نسبت به
regards U باره نسبت
regard U باره نسبت
regarded U باره نسبت
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
relative U راجع
pertianing U راجع
with respect to U راجع به
regarding U راجع به
apropos of U راجع به
as to U راجع به
about U راجع به
respecting U راجع به
on U راجع به
in relation to U راجع به
regard U راجع بودن به
regards U راجع بودن به
regarded U راجع بودن به
pertian U راجع بودن
tuch U راجع بودن به
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
regarded U رعایت راجع بودن به
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
regards U رعایت راجع بودن به
regard U رعایت راجع بودن به
bestiary U رساله یامقاله راجع بحیوانات
to expatiate on a subject U راجع یک موضوع زیادگویی کردن
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
mammalogy U یک شاخه از جانور شناسی که راجع به پستانداران است
hypochondria U اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
actinochemistry U مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
hypochondriasis U اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
publicists U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
publicist U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
apocrypha U کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
rampire U باره
ter U سه باره
lake rampart U اب باره
rampart U باره
one-offs U یک باره
in relation to U در باره
in regard to U در باره
one-off U یک باره
on U بالای در باره
herein U در این باره
here U در این باره
tartar U باره دندان
one-night stands U برنامهی یک باره
one-night stand U برنامهی یک باره
tartars U باره دندان
to sputter [about] U تف پراندن [در باره ]
Impressionism U در باره ادراک
regard U بابت باره
regarded U بابت باره
regards U بابت باره
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
you do me injustice U در باره من بی عدالتی می کنید
aftercrop U حاصل دوم باره
rearrngement U ترتیب دوم باره
re order U سفارش دوم باره
reapparition U فهور دوم باره
It deals with ... U موضوع در باره ... است.
countermark U انگ دوم باره
tartarous U دارای باره دندان
united nations organization U سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
what do you think of him? U عقیده شما در باره او چیست
for the rest U اما در باره باقی مطالب
he is an a. on that U سخن او دراین باره است
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
to meditate on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
what say you to a cinema? U در باره سینما چه عقیده دارید
prejudicate U بی رسیدگی رای دادن در باره
convention U باره مسائل حزبی ناحیهای
to theorize [about something] U نگرشگری کردن [در باره چیزی]
conventions U باره مسائل حزبی ناحیهای
i assured him of that U به او در این باره اطمینان دادم
to theorise [about something] [British E] U نگرشگری کردن [در باره چیزی]
to mack i. about a person U در باره کسی از دیگران جویاشدن
information [on] about somebody] [something] U خبر [در باره کسی یا چیزی]
deuterogamy U عروسی دوم باره تجدیدفراش
information [on] about somebody] [something] U معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
She did not ask about this. U او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
information [on] about somebody] [something] U آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
to ruminate on something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
multipoint U اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
disclosures U عمل بیان در باره چیزی
to sputter [about] U با خشم سخن گفتن [در باره ]
disclosure U عمل بیان در باره چیزی
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U سخن گفتن در باره چیزی
to theorize [about something] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to consult with somebody about something U با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
to theorise [about something] [British E] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to have a different view of [ opinion about] something U در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
vallum U بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
monographist U نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
What do you make of this [it] ? U نظر شما در باره این چه است؟
argument U بحث در باره چیزی بدون توافق
to sputter [about] U تند ومغشوش سخن گفتن [در باره ]
arguments U بحث در باره چیزی بدون توافق
to do one right U عدالت در باره کسی بجا اوردن
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U اظهار نظر دادن در باره چیزی
to pry into a person affairs U فضولانه در باره کسی پرسش کردن
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to get an overview [of something] U دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن
Allow me to chew it over in my mind . U اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
There is nothing I can do about it. U از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
to talk something over with somebody U با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
I don't want to say anything about that. U من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
to talk out a bill U مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
We would appreciate it if you could provide us with some information about ... U ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
genetics U شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
urologic U رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
urological U رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
geostrategy U شاخهای از فیزیک سیاسی که در باره علم لشکر کشی بحس میکند
What does Main Street think of this policy? U بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
urology U رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial] U هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
permanent income hypothesis U مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
off print U چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
glaciology U علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
referring to your letter of U با اشاره بنامه .......عطف بنامه ....... راجع بنامه .......
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
necrologist U متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
desktop U در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
rate U نسبت
in respect of U نسبت به
in respect of U به نسبت
with respect to U نسبت به
rates U نسبت
respect U نسبت
respects U نسبت
in proprotion to U نسبت به
in regard of U نسبت به
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
in relation to U نسبت به
in regard to U نسبت به
in the ratio of U به نسبت
in connexion with U نسبت به
to U تا نسبت به
t ratio U نسبت تی
cognation U نسبت
relational U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
quotient U نسبت
quotients U نسبت
towards U نسبت به
rapport U نسبت
uncross U نسبت
relation U نسبت
as compared to U نسبت به
apropos of U نسبت به
than U نسبت به
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
kinship U نسبت
ratio U نسبت
bearing U نسبت
ratios U نسبت
proportions U نسبت
proportional U به نسبت
formats U نسبت
proportion U نسبت
format U نسبت
to get annoyed [at] U آزرده شدن [عصبانی شدن] [در باره]
fineness ratio U نسبت فرافت
sensitivity ratio U نسبت حساسیت
attribution U نسبت دادن
settlement ratio U نسبت نشست
shunt ratio U نسبت شنت
feedback ratio U نسبت پس خوراند
feedback ratio U نسبت فیدبک
saving ratio U نسبت پس انداز
current ratio U نسبت جاری
deposit ratio U نسبت سپرده
relativization U نسبت دادن
distribution ratio U نسبت توزیع
scale down U به نسبت ثابت
scalling factor U نسبت اشل
ratio of transformer U نسبت مبدل
reduction ratio U نسبت کاهش
error ratio U نسبت خطا
selection ratio U نسبت گزینش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com