English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
protested U اعتراض اعتراض کردن
protesting U اعتراض اعتراض کردن
protest U اعتراض اعتراض کردن
protests U اعتراض اعتراض کردن
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
nonplus U بی تصمیمی
indecision U بی تصمیمی
decision table U جدول تصمیمی
indetermination U بی تصمیمی نامعلومی
decision instruction U دستورالعمل تصمیمی
irresolutely U ازروی بی تصمیمی
decimal table U جدول تصمیمی
protestingly U بطور اعتراض ازروی اعتراض
to a on or upon U اعتراض کردن بر
fuss U اعتراض کردن
squawks U اعتراض کردن
fussed U اعتراض کردن
obtest U اعتراض کردن
squawked U اعتراض کردن
squawk U اعتراض کردن
objected U اعتراض کردن
protesting U اعتراض کردن
fussing U اعتراض کردن
fulminates U اعتراض کردن
exept U اعتراض کردن
protests U اعتراض کردن
appose U اعتراض کردن
fulminated U اعتراض کردن
fulminate U اعتراض کردن
fusses U اعتراض کردن
take exception to U اعتراض کردن به
objecting U اعتراض کردن
contests U اعتراض کردن
direct objects U اعتراض کردن
impugn U اعتراض کردن
impugns U اعتراض کردن
objects U اعتراض کردن
object U اعتراض کردن
contest U اعتراض کردن
contested U اعتراض کردن
to e. a protest U اعتراض کردن
impugning U اعتراض کردن
except U اعتراض کردن
contesting U اعتراض کردن
protested U اعتراض کردن
protest U اعتراض کردن
to enter a protest U اعتراض کردن
indirect objects U اعتراض کردن
impugned U اعتراض کردن
to cry shame upon U اعتراض سخت بر...کردن
indirect objects U کالا اعتراض کردن
to take exception to anything U به چیزی اعتراض کردن
objects U کالا اعتراض کردن
condemnations U محکوم کردن اعتراض
to protest against something U به چیزی اعتراض کردن
condemnation U محکوم کردن اعتراض
direct objects U کالا اعتراض کردن
object U کالا اعتراض کردن
objected U کالا اعتراض کردن
objecting U کالا اعتراض کردن
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
to venture on an objection U باجرات اعتراض به کسی کردن
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
fin de non recevoir U رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
condemn U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
abuse U بدرفتاری کردن نسبت به
abuses U بدرفتاری کردن نسبت به
abused U بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against U خطا کردن نسبت به
prorate U به نسبت تقسیم کردن
abusing U بدرفتاری کردن نسبت به
asperse U هتک شرف کردن نسبت به
discriminate against someone U نسبت به کسی تبعیض کردن
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
gives U نسبت دادن به بیان کردن
attributing U نسبت دادن حمل کردن
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
attributes U نسبت دادن حمل کردن
attribute U نسبت دادن حمل کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
give U نسبت دادن به بیان کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone. U نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
invert U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
inverting U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
protection U سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
objection U اعتراض
objections U اعتراض
condemnation U اعتراض
condemnations U اعتراض
challenge U اعتراض
exceptions U اعتراض
exception U اعتراض
protestation U اعتراض
animadversion U اعتراض
protestations U اعتراض
challenges U اعتراض
remonstrance U اعتراض
challenged U اعتراض
impeachment U اعتراض
contestation U اعتراض
impugnation U اعتراض
impugnment U اعتراض
power of reservation U حق اعتراض
protest U اعتراض
protests U اعتراض
protesting U اعتراض
protested U اعتراض
contests U اعتراض داشتن بر
bill of exception U اعتراض نامه
objectionable U قابل اعتراض
protested U اعتراض رسمی
protests U اعتراض رسمی
objectors U اعتراض کننده
protesting U اعتراض رسمی
contestable U قابل اعتراض
protest for non acceptance U اعتراض نکول
contesting U اعتراض داشتن بر
remonstrance U تعرض اعتراض
direct objects U اعتراض داشتن
objector U اعتراض کننده
contested U اعتراض داشتن بر
unobjectionable U اعتراض ناپذیر
exceptionable U اعتراض پذیر
challengeable U قابل اعتراض
demurrable U اعتراض پذیر
demurrer U اعتراض کننده
defiance U مقاومت اعتراض
controvertible U قابل اعتراض
impugnable U قابل اعتراض
objects U اعتراض داشتن
kicker U اعتراض کننده
unquestionable U غیرقابل اعتراض
objecting U اعتراض داشتن
indirect objects U اعتراض داشتن
unquestioning U غیرقابل اعتراض
implicit U بلا اعتراض
objected U اعتراض داشتن
demurrant U اعتراض کننده
unlikely U قابل اعتراض
contest U اعتراض داشتن بر
condemnable U قابل اعتراض
disputable U اعتراض پذیر
protest U اعتراض رسمی
object U اعتراض داشتن
confrontational U رفتار همراهبا اعتراض
impugns U مورد اعتراض قراردادن
And exactly what do you mean by that ? U مقصود ؟( درمقام اعتراض )
adhominem U حمله یا اعتراض به اشخاص
retour sans protet U اعاده بدون اعتراض
impugn U مورد اعتراض قراردادن
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
disputability U قابل اعتراض بودن
objectionably U بطور قابل اعتراض
implicit obedience U فرمانبرداری بدون اعتراض
demurrer U اعتراض بصلاحیت دادگاه
impugned U مورد اعتراض قراردادن
impugning U مورد اعتراض قراردادن
to trace the p of a person U دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protested U اعتراض به رای داور کشتی
contesting U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugns U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contested U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugned U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugning U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protest U اعتراض به رای داور کشتی
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
contests U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugn U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
The people protested vocally. U صدای مردم درآمد ( اعتراض )
loud-mouthed U اهل جیغ و داد و اعتراض
protests U اعتراض به رای داور کشتی
protesting U اعتراض به رای داور کشتی
I take exception to the tone of your remarks. U من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
question U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com