English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hit ratio U نسبت اصابت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
impingement U اصابت
accessed U اصابت
access U اصابت
hit U اصابت
accesses U اصابت
hits U اصابت
accessing U اصابت
hitting U اصابت
direct hit U اصابت مستقیم
impacts U اصابت گلوله
impact area U محل اصابت
line of impact U خط اصابت گلوله
hit U اصابت موفقیت
thunderstroke U اصابت صاعقه
hits U اصابت گلوله
direct hits U اصابت مستقیم
hits U اصابت موفقیت
hit U اصابت گلوله
hitting U اصابت موفقیت
hitting U اصابت گلوله
impact U اصابت گلوله
point of impact U نقطه اصابت
shot U اصابت کرده
surface of impact U سطح اصابت
shots U اصابت کرده
impact point U نقطه اصابت
impact pressure U فشار اصابت
onset U هجوم اصابت
effective pattern U منطقه اصابت موثر
point of impact U محل اصابت گلوله
impacts U اصابت اثر شدید
impact U اصابت اثر شدید
angle of incidence U زاویه اصابت گلوله
attack U اصابت یا نزول ناخوشی
strikes U اصابت اعتصاب کردن
strike U اصابت اعتصاب کردن
impact point U محل اصابت گلوله
attacked U اصابت یا نزول ناخوشی
attacks U اصابت یا نزول ناخوشی
biting angle U کوچکترین زاویه اصابت
impact registration U ثبت مرکز اصابت
beatten zone U منطقه مورد اصابت
center of impact registration U ثبت مرکز اصابت
impact area U منطقه اصابت گلوله ها
bursts U محل اصابت گلوله
burst U محل اصابت گلوله
the lot fell upon me U قرعه بنام من اصابت کرد
pattern U نقشه طرح اصابت گلوله ها
patterns U نقشه طرح اصابت گلوله ها
impact U با شدت اصابت کردن ضربت
vertical probable error U خطای اصابت قائم گلوله
impacts U با شدت اصابت کردن ضربت
impact pressure U نیروی اصابت فشار ترکش
single shot hit probability U احتمال اصابت یک گلوله به هدف
hit U اصابت کردن به هدف زدن
hits U اصابت کردن به هدف زدن
hitting U اصابت کردن به هدف زدن
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
impact registration U ثبت تیر بروش مرکز اصابت
absolute deviation U انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
surface of impact U سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
bull's eye U قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bomb impact plot U بردن محل اصابت بمب روی نقشه
bull's-eyes U قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
course line shot U تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
fluke U یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
set forward U جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
flukes U یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
grand slam U علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams U علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
contact burst preclusion U ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
sensing U تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
skittle U که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
bilateral spotting U دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
pings U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
ping U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
dud probability U درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
hits U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
electroluminescent U صفحه نمایش مسط ح و سبک که از دو قطعه شیشه پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط لایه نازک گاز که در صورت سیگنال الکتریکی به آن اصابت کند روشن میشود
rapport U نسبت
as compared to U نسبت به
proportion U نسبت
towards U نسبت به
t ratio U نسبت تی
ratio U نسبت
format U نسبت
apropos of U نسبت به
formats U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
respects U نسبت
proportions U نسبت
respect U نسبت
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
in relation to U نسبت به
in respect of U به نسبت
uncross U نسبت
in regard of U نسبت به
in regard to U نسبت به
in proprotion to U نسبت به
to U تا نسبت به
relational U نسبت
rate U نسبت
relation U نسبت
rates U نسبت
in connexion with U نسبت به
proportional U به نسبت
with respect to U نسبت به
in respect of U نسبت به
than U نسبت به
quotient U نسبت
quotients U نسبت
bearing U نسبت
ratios U نسبت
cognation U نسبت
kinship U نسبت
in the ratio of U به نسبت
saving ratio U نسبت پس انداز
roundness U نسبت گردی
absorption ratio U نسبت جذب
toward U بطرف نسبت به
us U نسبت بما
reduction ratio U نسبت کاهش
relativization U نسبت دادن
recycling ratio U نسبت بازگردانی
impedance ratio U نسبت امپدانس
transformer ratio U نسبت مبدل
ratio detector U اشکارساز نسبت
abundance U نسبت فراوانی
visibility U نسبت دید
recycle ratio U نسبت بازگردانی
proximity of blood U قرابت نسبت
ratio of transformer U نسبت مبدل
inverse ratio or proportion U نسبت معکوس
inverse ratio U نسبت معکوس
ionic ratio U نسبت یونی
current ratio U نسبت جاری
lay to U نسبت دادن به
cost benefit ratio U نسبت فایده
correlation ratio U نسبت همبستگی
control ratio U نسبت فرمان
contact ratio U نسبت تماس
distribution ratio U نسبت توزیع
concentration ratio U نسبت تمرکز
deposit ratio U نسبت سپرده
error ratio U نسبت خطا
he is faithful to me U نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio U نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio U نسبت سریدن
imputable U نسبت دادنی
imputation U نسبت دادن
impluse ratio U نسبت ضربه
impluse ratio U نسبت ایمپولز
fineness ratio U نسبت فرافت
feedback ratio U نسبت پس خوراند
feedback ratio U نسبت فیدبک
factor proportion U نسبت عوامل
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
compression ratio U نسبت تراکم
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
porosity U نسبت روزنه ها
price ratio U نسبت قیمت
progenitorship U نسبت جدی
progressive ratio U نسبت تصاعدی
affine U نسبت ازدواجی
affine U نسبت سلبی
advalorem U به نسبت قیمت
activity ratio U نسبت فعالیت
oxygen ration U نسبت اکسیژن
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
abundance ratio U نسبت فراوانی
ascribable U نسبت دادنی
aspect ratio U نسبت صفحه
aspect ratio U نسبت تصویر
mobility ratio U نسبت تحرک
cash ratio U نسبت نقدینگی
mole ratio U نسبت مولی
bypass ratio U نسبت کنارگذاری
nines complement U متمم نسبت به 9
image ratio U نسبت تصویر
one's complement U متمم نسبت به یک
bear on U نسبت داشتن
baud rate U نسبت باود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com