Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reserve factor
U
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
insulation strength
U
استحکام ایزولاسیون استحکام عایق بندی استحکام عایق کاری
strength ratio
U
نسبت استحکام
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
stringer
U
قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
stringers
U
قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
compact
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen
U
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacting
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
sensitivity
U
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities
U
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
counter fert
U
دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
box beam wing
U
نوعی ساختمان بال با محورطولی اصلی و دیوارهایی برای شکل دادن و استحکام بال
ridge bone
U
استحکام
solidification
U
استحکام
strengths
U
استحکام
substance
U
استحکام
consistency
U
استحکام
backbones
U
استحکام
strength
U
استحکام
staying power
U
استحکام
substances
U
استحکام
rigidification
U
استحکام
rigidity
U
استحکام
strenght
U
استحکام
consistence
U
استحکام
backbone
U
استحکام
solidity
U
استحکام
resistance
U
استحکام
consistent
U
استحکام
instable
U
بی استحکام
fortifications
U
استحکام
fortification
U
استحکام
formidableness
U
استحکام
reinforcement
U
استحکام
tensile strength
U
استحکام کششی
crimping groove
U
شیار استحکام
dielectric strength
U
استحکام شکست
impact strength
U
استحکام برخورد
disruptive strength
U
استحکام انقطاع
initial strength
U
استحکام اولیه
consolidation
U
استحکام تحکیم
torsional strength
U
استحکام پیچشی
compression strength
U
استحکام فشاری
structrual stability
U
استحکام ساختمانی
impact strength
U
استحکام ضربهای
gritted
U
استحکام نخاله
cube commpression strenght
U
استحکام ریشهای
grit
U
استحکام نخاله
consistence
U
ثبات استحکام
gritting
U
استحکام نخاله
stableness
U
استواری استحکام
granite
U
سختی استحکام
coefficient of consolidation
U
ضریب استحکام
consistency
U
ثبات استحکام
stability
U
استواری استحکام
stability
U
استحکام مقاومت
fatigue strength
U
استحکام خستگی
fortifiable
U
قابل استحکام
formidability
U
استحکام بزرگی
transverse bending strength
U
استحکام خمشی
high temperature strength
U
استحکام حرارتی
filler
U
میله استحکام
fillers
U
میله استحکام
strength properties
U
خصوصیات استحکام
knot strength
U
استحکام گره
buckling strength
U
استحکام خمشی
dielectric strength
U
استحکام دی الکتریک
solidification
U
انجماد استحکام
hot strength
U
استحکام گرمایی
gussets
U
بست استحکام خرپاها
gusset
U
بست استحکام خرپاها
artificial aging
U
افزایش استحکام الومینیوم
torsional rigidity
U
استحکام در مقابل پیچش
izod impact strength
U
استحکام ضربه ایزوتوپ
high strength cast iron
U
چدن با استحکام عالی
intrinsic fatigue strength
U
استحکام فرسودگی ذاتی
torsional fatigue strength
U
استحکام فرسودگی پیچشی
high strength steel
U
فولاد با استحکام عالی
tracking resistance
U
استحکام جریان خزشی
ultimate strength
U
مقاومت یا استحکام نهایی
thermostability
U
قابلیت استحکام در مقابل حرارت
epaulement
U
استحکام موقتی جناحی مترس
serigraph
U
استحکام سنج تار ابریشم
serigraphy
U
ازمایش استحکام تار ابریشم
ultimate tensile strength
U
حد نهایی کشش و استحکام نخ
[قبل از پاره شدن]
breastwork
U
استحکام یاسنگر موقتی نرده بندی عرشه جلو کشتی
beef up
U
افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
overcasting
U
شیرازه بافی
[جهت افزایش استحکام لبه های فرش و تزئین تارهای انتهائی]
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
requirements
U
شرایط لازم
necessary conditions
U
شرایط لازم
qualifications
U
شرایط لازم
makings
U
شرایط لازم
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
edge finish
U
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
qualified
U
دارای شرایط لازم
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
possessing the necessary qualifications
U
واجد شرایط لازم
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
disqualifies
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
bending fatigue strength
U
مقاومت تناوبی خمش استحکام استانه خمش
frangible bullet
U
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
over stretched wrap
U
نخ چله بیش از حد کشیده شده
[این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
whisker
U
کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
Mercerization
U
مرسیزاسیون
[این عمل شیمیایی بر روی نخ های پنبه ای توسط مواد قلیائی و در محیط تحت فشار انجام گرفته تا علاوه بر افزایش استحکام نخ، حالتی درخشنده نیز به آن افزوده شود.]
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
sizing
U
آهارزنی
[گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
d , top concept
U
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
employment gap
U
مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
Nomatic rugs
U
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
real representative
U
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
unqulified
U
فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
cold test
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
landing wires
U
سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
machines
U
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
U
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machined
U
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
cold strength
U
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
impluse level
U
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
inflow ratio
U
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
demur
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
venturi
U
کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
eligible
U
واجد شرایط برای انتخاب شدن
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
raptatory
U
لازم برای شکار
hydration water
U
اب لازم برای ابش
raptatorial
U
لازم برای شکار
mantling
U
مواد لازم برای پوشش
draw weight
U
نیروی لازم برای کشیدن زه
magic number
U
امتیاز لازم برای قهرمانی
quorum
U
اکثریت لازم برای مذاکرات
troop space
U
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
products
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
access time
U
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time
U
زمان لازم برای تخلیه محل
check out time
U
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
product
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
barrier material
U
مواد لازم برای ساختن موانع
light is necessary to life
U
روشنایی برای زندگی لازم است
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
canonical time unit
U
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
storage
U
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
compact
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
radar mile
U
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
housekeeping
U
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
proceed time
U
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
developments
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
compacts
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
development
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
engineered performance
U
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
compacting
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
refire time
U
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
cure time
U
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
entrance head
U
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
meanest
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
controlled thermonuclear reaction
U
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
shook
U
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
executed
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
half thickness
U
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
external
U
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
externals
U
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
execute
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprint
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
disorderly close down
U
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
gibberish
U
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
footprints
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executes
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
macronutrient
U
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycles
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycled
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
word
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com