English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
strength ratio U نسبت استحکام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
Other Matches
insulation strength U استحکام ایزولاسیون استحکام عایق بندی استحکام عایق کاری
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
formidableness U استحکام
strenght U استحکام
resistance U استحکام
solidity U استحکام
consistent U استحکام
fortification U استحکام
fortifications U استحکام
consistence U استحکام
instable U بی استحکام
solidification U استحکام
rigidity U استحکام
strengths U استحکام
backbones U استحکام
staying power U استحکام
backbone U استحکام
reinforcement U استحکام
rigidification U استحکام
substances U استحکام
substance U استحکام
strength U استحکام
ridge bone U استحکام
consistency U استحکام
cube commpression strenght U استحکام ریشهای
stability U استحکام مقاومت
solidification U انجماد استحکام
crimping groove U شیار استحکام
stability U استواری استحکام
dielectric strength U استحکام شکست
hot strength U استحکام گرمایی
impact strength U استحکام برخورد
impact strength U استحکام ضربهای
formidability U استحکام بزرگی
high temperature strength U استحکام حرارتی
fatigue strength U استحکام خستگی
fortifiable U قابل استحکام
disruptive strength U استحکام انقطاع
dielectric strength U استحکام دی الکتریک
knot strength U استحکام گره
stableness U استواری استحکام
strength properties U خصوصیات استحکام
consistency U ثبات استحکام
gritted U استحکام نخاله
grit U استحکام نخاله
fillers U میله استحکام
transverse bending strength U استحکام خمشی
filler U میله استحکام
torsional strength U استحکام پیچشی
consistence U ثبات استحکام
tensile strength U استحکام کششی
gritting U استحکام نخاله
compression strength U استحکام فشاری
consolidation U استحکام تحکیم
initial strength U استحکام اولیه
buckling strength U استحکام خمشی
granite U سختی استحکام
coefficient of consolidation U ضریب استحکام
structrual stability U استحکام ساختمانی
torsional rigidity U استحکام در مقابل پیچش
torsional fatigue strength U استحکام فرسودگی پیچشی
tracking resistance U استحکام جریان خزشی
artificial aging U افزایش استحکام الومینیوم
high strength cast iron U چدن با استحکام عالی
high strength steel U فولاد با استحکام عالی
gusset U بست استحکام خرپاها
gussets U بست استحکام خرپاها
intrinsic fatigue strength U استحکام فرسودگی ذاتی
ultimate strength U مقاومت یا استحکام نهایی
izod impact strength U استحکام ضربه ایزوتوپ
serigraphy U ازمایش استحکام تار ابریشم
serigraph U استحکام سنج تار ابریشم
epaulement U استحکام موقتی جناحی مترس
thermostability U قابلیت استحکام در مقابل حرارت
ultimate tensile strength U حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
stringer U قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
stringers U قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
breastwork U استحکام یاسنگر موقتی نرده بندی عرشه جلو کشتی
beef up U افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
overcasting U شیرازه بافی [جهت افزایش استحکام لبه های فرش و تزئین تارهای انتهائی]
edge finish U شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
counter fert U دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
box beam wing U نوعی ساختمان بال با محورطولی اصلی و دیوارهایی برای شکل دادن و استحکام بال
bending fatigue strength U مقاومت تناوبی خمش استحکام استانه خمش
frangible bullet U گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
over stretched wrap U نخ چله بیش از حد کشیده شده [این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
whisker U کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
Mercerization U مرسیزاسیون [این عمل شیمیایی بر روی نخ های پنبه ای توسط مواد قلیائی و در محیط تحت فشار انجام گرفته تا علاوه بر افزایش استحکام نخ، حالتی درخشنده نیز به آن افزوده شود.]
proportions U نسبت
respects U نسبت
in respect of U نسبت به
format U نسبت
formats U نسبت
in the ratio of U به نسبت
ratio U نسبت
ratios U نسبت
relational U نسبت
bearing U نسبت
uncross U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
kinship U نسبت
rates U نسبت
proportional U به نسبت
rate U نسبت
as compared to U نسبت به
to U تا نسبت به
t ratio U نسبت تی
cognation U نسبت
apropos of U نسبت به
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
in proprotion to U نسبت به
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
relation U نسبت
with respect to U نسبت به
quotient U نسبت
in connexion with U نسبت به
respect U نسبت
towards U نسبت به
rapport U نسبت
in regard to U نسبت به
quotients U نسبت
proportion U نسبت
in respect of U به نسبت
in regard of U نسبت به
in relation to U نسبت به
than U نسبت به
sizing U آهارزنی [گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
to behave toward U رفتارکردن نسبت به
to do by U رفتارکردن نسبت به
proximity of blood U قرابت نسبت
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
aspect ratio U نسبت دید
aspect ratio U نسبت تصویر
ratio detector U اشکارساز نسبت
baud rate U نسبت باود
transformer ratio U نسبت مبدل
he is faithful to me U نسبت به من باوفاست
lay to U نسبت دادن به
assion U نسبت دادن
ratio of transformer U نسبت مبدل
roundness U نسبت گردی
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
gyromagnetic ratio U نسبت ژیرومغناطیسی
bear on U نسبت داشتن
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
aspect ratio U نسبت صفحه
advalorem U به نسبت قیمت
price ratio U نسبت قیمت
porosity U نسبت روزنه ها
nines complement U متمم نسبت به 9
oxygen ration U نسبت اکسیژن
one's complement U متمم نسبت به یک
operating ratio U نسبت عملیاتی
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
activity ratio U نسبت فعالیت
affine U نسبت سلبی
affine U نسبت ازدواجی
ascribable U نسبت دادنی
prorenata U نسبت موافق
progressive ratio U نسبت تصاعدی
progenitorship U نسبت جدی
mobility ratio U نسبت تحرک
mole ratio U نسبت مولی
hit ratio U نسبت اصابت
to put down U نسبت دادن
abundance ratio U نسبت فراوانی
saving ratio U نسبت پس انداز
contact ratio U نسبت تماس
impluse ratio U نسبت ایمپولز
impluse ratio U نسبت ضربه
distribution ratio U نسبت توزیع
sensitivity ratio U نسبت حساسیت
imputation U نسبت دادن
error ratio U نسبت خطا
self relative U نسبت بخود
factor proportion U نسبت عوامل
deposit ratio U نسبت سپرده
settlement ratio U نسبت نشست
concentration ratio U نسبت تمرکز
control ratio U نسبت فرمان
correlation ratio U نسبت همبستگی
cost benefit ratio U نسبت فایده
compression ratio U نسبت تراکم
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
current ratio U نسبت جاری
shunt ratio U نسبت شنت
imputable U نسبت دادنی
impedance ratio U نسبت امپدانس
bypass ratio U نسبت کنارگذاری
scalling factor U نسبت اشل
feedback ratio U نسبت پس خوراند
reduction ratio U نسبت کاهش
recycling ratio U نسبت بازگردانی
image ratio U نسبت تصویر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com