English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compositions U نسبت اجزای سازنده
composition U نسبت اجزای سازنده
diagonal matrix U ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
rise and fall U تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
localizer U انتن سمت نما یا تعیین کننده محل هواپیما نسبت به مسیرباند فرود
point designation U شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
special weight race U مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
one another U بایکدیگر
together U بایکدیگر
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
inseparable cost U حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
pecking order <idiom> U راه ارتباط بایکدیگر
offset point U در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
conflation U ترکیب دوعبارت بایکدیگر تلفیق
knot ratio U نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
soft return U فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
distemper U ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
frequency component U اجزای فرکانس
building component U اجزای ساختمان
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
assets U اجزای داده جدا
bags U تعدادی از اجزای نا مرتب
bag U تعدادی از اجزای نا مرتب
explosion U لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
explosions U لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
array U محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
arrays U محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
azimuth resolution U اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
entoptics U شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
azimuth micrometer U وسیله نشان دهنده اجزای سمت هواپیما
work breakdown U روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
specifying U تعیین کردن
tell off U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
fix on U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
identifies U تعیین کردن
appointe U تعیین کردن
determine U تعیین کردن
slates U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
slated U تعیین کردن
bound U تعیین کردن
slate U تعیین کردن
fix U تعیین کردن
blood type U تعیین کردن
identify U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
ascertian U تعیین کردن
fixes U تعیین کردن
identifying U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
blood groups U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
specifies U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
determines U تعیین کردن
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
state U تعیین کردن حال
pegs U تعیین حدود کردن
peg U تعیین حدود کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
fixes U تعیین کردن قراردادن
quantifying U کمیت را تعیین کردن
fix U تعیین کردن قراردادن
quantify U کمیت را تعیین کردن
state- U تعیین کردن حال
to fix quota U تعیین سهمیه کردن
delimit U تعیین کردن حدود
predestine U قبلا تعیین کردن
assessed U تعیین کردن بستن
assesses U تعیین کردن بستن
assessing U تعیین کردن بستن
locate U تعیین محل کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
located U تعیین محل کردن
locates U تعیین محل کردن
locating U تعیین محل کردن
assess U تعیین کردن بستن
stated U تعیین کردن حال
states U تعیین کردن حال
delimits U تعیین کردن حدود
stating U تعیین کردن حال
identifying U تعیین هویت کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
delimiting U تعیین کردن حدود
delimited U تعیین کردن حدود
predetermine U قبلا تعیین کردن
quantifies U کمیت را تعیین کردن
rezone U از نومحدوده تعیین کردن
demarcates U تعیین حدود کردن
identified U تعیین هویت کردن
demarcated U تعیین حدود کردن
demarcate U تعیین حدود کردن
pin point U تعیین محل کردن
identify U تعیین هویت کردن
identifies U تعیین هویت کردن
abound O تعیین حدود کردن
quantified U کمیت را تعیین کردن
genealogize U تعیین نسب کردن
admeasure U تعیین حصه کردن
clearance U تعیین صلاحیت کردن
demarcating U تعیین حدود کردن
trespass against U خطا کردن نسبت به
abusing U بدرفتاری کردن نسبت به
abused U بدرفتاری کردن نسبت به
abuses U بدرفتاری کردن نسبت به
abuse U بدرفتاری کردن نسبت به
prorate U به نسبت تقسیم کردن
qualify U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
consumables U موضوعات سادهای که در اجزای هر روزه سیستم کامپیوتری لازم اند
fitting shop U کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
coldest U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
colds U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
colder U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
state- U تعیین کردن وقرار دادن
quantitate U چندی چیزی را تعیین کردن
state U تعیین کردن وقرار دادن
stated U تعیین کردن وقرار دادن
prescribing U نسخه نوشتن تعیین کردن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
subrogate U قائم مقام تعیین کردن
routes U مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribes U نسخه نوشتن تعیین کردن
route U مسیر چیزیرا تعیین کردن
stating U تعیین کردن وقرار دادن
states U تعیین کردن وقرار دادن
prescribe U نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed U نسخه نوشتن تعیین کردن
discriminate against someone U نسبت به کسی تبعیض کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
give U نسبت دادن به بیان کردن
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
attributing U نسبت دادن حمل کردن
attribute U نسبت دادن حمل کردن
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
asperse U هتک شرف کردن نسبت به
To show disrespect ( be respectful) to someone. U نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attributes U نسبت دادن حمل کردن
gives U نسبت دادن به بیان کردن
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
grant a period of grace U ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
inverts U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
defines U تعیین کردن تعریف کردن
defined U تعیین کردن تعریف کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
assign U ارجاع کردن تعیین کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
assigned U ارجاع کردن تعیین کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
assigning U ارجاع کردن تعیین کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com