English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5763 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
aggress U نزدیک کردن حمله کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
lay on U حمله کردن یورش کردن
invading U تهاجم کردن حمله کردن بر
invades U تهاجم کردن حمله کردن بر
invaded U تهاجم کردن حمله کردن بر
invade U تهاجم کردن حمله کردن بر
impinged U تخطی کردن حمله کردن
besets U مزین کردن حمله کردن بر
beset U مزین کردن حمله کردن بر
impinges U تخطی کردن حمله کردن
impinge U تخطی کردن حمله کردن
approximated U نزدیک کردن
approximates U نزدیک کردن
approximate U نزدیک کردن
to fall on U حمله کردن
besets U حمله کردن
to makea raid.on U حمله کردن بر
to fallirrto a f. U حمله کردن
beset U حمله کردن
thrusting U حمله کردن
thrusts U حمله کردن
attacked U حمله کردن
to sweep down on U حمله کردن بر
snap at U حمله کردن
strike U حمله کردن
strikes U حمله کردن
attacks U حمله کردن
to be down up U حمله کردن بر
to make a pounce U حمله کردن
make at U حمله کردن
attack [on] U حمله کردن [بر]
attacks U حمله کردن بر
thrust U حمله کردن
to set at U حمله کردن به
assailing U حمله کردن
assail U حمله کردن
assails U حمله کردن بر
set U حمله کردن
attacked U حمله کردن بر
attack U حمله کردن بر
assailed U حمله کردن بر
assailed U حمله کردن
assails U حمله کردن
sets U حمله کردن
launch an attack U حمله کردن
set about U حمله کردن به
setting up U حمله کردن
assail U حمله کردن بر
attack U حمله کردن
assailing U حمله کردن بر
to trun to a U بصرفه نزدیک کردن
adduct U بمرکز نزدیک کردن
To turn into cash. U به پول نزدیک کردن
transverse adduction U نزدیک کردن افقی
counterattack U حمله متقابل کردن
pitch into U به خوراک حمله کردن
inveighs U با سخن حمله کردن
launched U شروع کردن حمله
foray U چپاول کردن حمله
to take in rear U از پشت سر حمله کردن به
to torpedo U با اژدر حمله کردن
forays U چپاول کردن حمله
to be kept at bay U بی نتیجه حمله کردن
submarines U با زیردریایی حمله کردن
launches U شروع کردن حمله
submarine U با زیردریایی حمله کردن
lay (light) into <idiom> U حمله فیزیکی کردن
inveigh U با سخن حمله کردن
launching U شروع کردن حمله
inveighed U با سخن حمله کردن
to assume the a U اول حمله کردن
popped U حمله کردن ترکاندن
launch U شروع کردن حمله
inveighing U با سخن حمله کردن
pop U حمله کردن ترکاندن
pops U حمله کردن ترکاندن
pebble U باریگ حمله کردن
pebbles U باریگ حمله کردن
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on <idiom> U از نزدیک دیدن وکنترل کردن
nuke U با سلاح اتمی حمله کردن
to hang on the rear U برای حمله دنبال کردن
quarterback U بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterbacks U بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
to pelt some one with stones U باسنگ بکسی حمله کردن
attacks U با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
wade into <idiom> U ملحق شدن بر،حمله کردن
attack U با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rabble U بااراذل و اوباش حمله کردن به
nukes U با سلاح اتمی حمله کردن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
A-bomb U با بمب اتمی حمله کردن
to pitch into U زور اوردن به حمله کردن
plow into <idiom> U باتمام نیرو حمله کردن
parried U دفع کردن حمله حریف
nuked U با سلاح اتمی حمله کردن
A-bombs U با بمب اتمی حمله کردن
trigger U شروع کردن حمله یاکار
parrying U دفع کردن حمله حریف
triggers U شروع کردن حمله یاکار
maraud U بقصد غارت حمله کردن
parries U دفع کردن حمله حریف
rushed U حمله کردن هجوم با عجله
nuking U با سلاح اتمی حمله کردن
rush U حمله کردن هجوم با عجله
attacked U با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
To attack someone from the back. U از پشت به کسی حمله کردن
set on U پیش رفتن حمله کردن
parry U دفع کردن حمله حریف
rushing U حمله کردن هجوم با عجله
to stab at any one U با خنجر به کسی حمله کردن
range alongside U نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
near all U نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
scuffs U بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflank U ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assault U افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assault U حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted U افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
outflanks U ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking U ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assaulted U حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults U افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuff U بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed U بامشت حمله کردن مشت خوردن
souse U بطور کامل پوشاندن حمله کردن
assaults U حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffing U بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanked U ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
see for oneself U از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
flanked U از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to square up U خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
shock action U غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
disengaging U رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feint U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengages U رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feinted U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengage U رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to pounce upon a bird U ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
feinting U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flank U از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking U از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feints U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
alliterate U چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
lunged U حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging U حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges U حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry U کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunge U حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
the sun is near setting U افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to pounce on somebody U به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
break out U نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
goose U مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
sack U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
clinching U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
double U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
hysterics U حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack U حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte U حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
vortex breakdown/brust U جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
rio treaty U اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic U حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot U بیک حمله دریک حمله
hysteroid U حمله تشنجی شبیه حمله
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
target date U زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com