Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aggress
U
نزدیک کردن حمله کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
lay on
U
حمله کردن یورش کردن
invading
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
invades
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
invaded
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
invade
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
impinged
U
تخطی کردن حمله کردن
besets
U
مزین کردن حمله کردن بر
beset
U
مزین کردن حمله کردن بر
impinges
U
تخطی کردن حمله کردن
impinge
U
تخطی کردن حمله کردن
approximated
U
نزدیک کردن
approximates
U
نزدیک کردن
approximate
U
نزدیک کردن
to fall on
U
حمله کردن
besets
U
حمله کردن
to makea raid.on
U
حمله کردن بر
to fallirrto a f.
U
حمله کردن
beset
U
حمله کردن
thrusting
U
حمله کردن
thrusts
U
حمله کردن
attacked
U
حمله کردن
to sweep down on
U
حمله کردن بر
snap at
U
حمله کردن
strike
U
حمله کردن
strikes
U
حمله کردن
attacks
U
حمله کردن
to be down up
U
حمله کردن بر
to make a pounce
U
حمله کردن
make at
U
حمله کردن
attack
[on]
U
حمله کردن
[بر]
attacks
U
حمله کردن بر
thrust
U
حمله کردن
to set at
U
حمله کردن به
assailing
U
حمله کردن
assail
U
حمله کردن
assails
U
حمله کردن بر
set
U
حمله کردن
attacked
U
حمله کردن بر
attack
U
حمله کردن بر
assailed
U
حمله کردن بر
assailed
U
حمله کردن
assails
U
حمله کردن
sets
U
حمله کردن
launch an attack
U
حمله کردن
set about
U
حمله کردن به
setting up
U
حمله کردن
assail
U
حمله کردن بر
attack
U
حمله کردن
assailing
U
حمله کردن بر
to trun to a
U
بصرفه نزدیک کردن
adduct
U
بمرکز نزدیک کردن
To turn into cash.
U
به پول نزدیک کردن
transverse adduction
U
نزدیک کردن افقی
counterattack
U
حمله متقابل کردن
pitch into
U
به خوراک حمله کردن
inveighs
U
با سخن حمله کردن
launched
U
شروع کردن حمله
foray
U
چپاول کردن حمله
to take in rear
U
از پشت سر حمله کردن به
to torpedo
U
با اژدر حمله کردن
forays
U
چپاول کردن حمله
to be kept at bay
U
بی نتیجه حمله کردن
submarines
U
با زیردریایی حمله کردن
launches
U
شروع کردن حمله
submarine
U
با زیردریایی حمله کردن
lay (light) into
<idiom>
U
حمله فیزیکی کردن
inveigh
U
با سخن حمله کردن
launching
U
شروع کردن حمله
inveighed
U
با سخن حمله کردن
to assume the a
U
اول حمله کردن
popped
U
حمله کردن ترکاندن
launch
U
شروع کردن حمله
inveighing
U
با سخن حمله کردن
pop
U
حمله کردن ترکاندن
pops
U
حمله کردن ترکاندن
pebble
U
باریگ حمله کردن
pebbles
U
باریگ حمله کردن
osculate
U
تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on
<idiom>
U
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
nuke
U
با سلاح اتمی حمله کردن
to hang on the rear
U
برای حمله دنبال کردن
quarterback
U
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterbacks
U
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
to pelt some one with stones
U
باسنگ بکسی حمله کردن
attacks
U
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
wade into
<idiom>
U
ملحق شدن بر،حمله کردن
attack
U
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rabble
U
بااراذل و اوباش حمله کردن به
nukes
U
با سلاح اتمی حمله کردن
triggered
U
شروع کردن حمله یاکار
A-bomb
U
با بمب اتمی حمله کردن
to pitch into
U
زور اوردن به حمله کردن
plow into
<idiom>
U
باتمام نیرو حمله کردن
parried
U
دفع کردن حمله حریف
nuked
U
با سلاح اتمی حمله کردن
A-bombs
U
با بمب اتمی حمله کردن
trigger
U
شروع کردن حمله یاکار
parrying
U
دفع کردن حمله حریف
triggers
U
شروع کردن حمله یاکار
maraud
U
بقصد غارت حمله کردن
parries
U
دفع کردن حمله حریف
rushed
U
حمله کردن هجوم با عجله
nuking
U
با سلاح اتمی حمله کردن
rush
U
حمله کردن هجوم با عجله
attacked
U
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
To attack someone from the back.
U
از پشت به کسی حمله کردن
set on
U
پیش رفتن حمله کردن
parry
U
دفع کردن حمله حریف
rushing
U
حمله کردن هجوم با عجله
to stab at any one
U
با خنجر به کسی حمله کردن
range alongside
U
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
near all
U
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
scuffs
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflank
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assault
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assault
U
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
outflanks
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assaulted
U
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuff
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
souse
U
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
assaults
U
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffing
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanked
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
see for oneself
U
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
hovering
U
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
flanked
U
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
shock action
U
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
disengaging
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feint
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengages
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feinted
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengage
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to pounce upon a bird
U
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
feinting
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flank
U
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking
U
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feints
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
alliterate
U
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
lunged
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry
U
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunge
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
the sun is near setting
U
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to pounce on somebody
U
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
break out
U
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
goose
U
مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
to catch at something
U
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
sack
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
clinching
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
double
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
U
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte
U
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic
U
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
U
بیک حمله دریک حمله
hysteroid
U
حمله تشنجی شبیه حمله
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
front line
U
خط حمله خط حمله یادفاع
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
target date
U
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com