English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
approach time U زمان نزدیک شدن به باند
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
pole horse U اسب نزدیک به لبه داخلی مسیر
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
bear in U تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approach schedule U برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
arresting gear U دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
landing approach U مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
moment U ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments U ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
ground speed U سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
approach route U مسیر تقرب به باند
overshoot U فرودسایشی هواپیما روی باند
roll out U دویدن هواپیما روی باند
overshooting U فرودسایشی هواپیما روی باند
overshoots U فرودسایشی هواپیما روی باند
angle of departure U زاویه صعود هواپیما از روی باند
landing strips U باند فروداضطراری هواپیما یا هلی کوپتر
landing strip U باند فروداضطراری هواپیما یا هلی کوپتر
towards U نزدیک
close-ups U از نزدیک
forby U از نزدیک
contiguous U نزدیک
by U از نزدیک
foreby U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
close aboard U نزدیک
fast by U نزدیک
hand to hand U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
forby U نزدیک
nigh U نزدیک
forbye U نزدیک
forbye U از نزدیک
close up U از نزدیک
close-up U از نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
on the verge of U نزدیک به
to gain ground upon U نزدیک
proximate U نزدیک
nears U نزدیک
nearing U نزدیک
nearest U نزدیک
nearer U نزدیک
neared U نزدیک
near- U نزدیک
on the eve of U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
hard by U نزدیک
adjacent U نزدیک
in sight U نزدیک
imminent U نزدیک
neighbouring U نزدیک
nearby U نزدیک
narrowly U از نزدیک
vicinal U نزدیک
accessible U نزدیک
near by U نزدیک
near by U نزدیک به
near at hand U نزدیک
near upon U نزدیک
next door to U نزدیک
near U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
forthcoming U نزدیک
at hand U نزدیک
beside U نزدیک
closest U نزدیک
close U نزدیک
approaching U نزدیک
closer U نزدیک
closes U نزدیک
close by U نزدیک
upcoming U نزدیک
admaxillary U نزدیک ارواره
accosted U نزدیک شدن
low U نزدیک سبد
besides U بعلاوه نزدیک
accosted U نزدیک کشیدن
accost U نزدیک شدن
accost U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک شدن
accosting U نزدیک کشیدن
accosts U نزدیک شدن
accosts U نزدیک کشیدن
paranasal U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
approximates U نزدیک کردن
approximated U نزدیک کردن
myopy U نزدیک بینی
approximate U نزدیک کردن
at U پهلوی نزدیک
adjoining U نزدیک مجاور
adducent U نزدیک کننده
adductor U نزدیک کننده
near by U دم دست نزدیک
aftermost U نزدیک پاشنه
in the near f. U دراینده نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
immediate flanks U جناحین نزدیک
closes U نزدیک بهم
Near our office . U نزدیک اداره ما
his almost night U نزدیک شب است
hare sighted U نزدیک بین
closes U نزدیک به ناو
short range U نزدیک برد
stand by <idiom> U نزدیک بودن
one of these days U دراینده نزدیک
closest U نزدیک به ناو
keep back U نزدیک نشوید
inside U نزدیک بمرکز
aggress U نزدیک شدن
insides U نزدیک بمرکز
inapproachable U نزدیک نشدنی
infighting U نبرد نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
closest U نزدیک بهم
almost U بطور نزدیک
Near East U خاور نزدیک
short-range U نزدیک برد
recent memory U حافظه نزدیک
subapical U نزدیک راس
subcentral U نزدیک مرکز
subsaturated U نزدیک به اشباع
nearing U نزدیک به ضربه
nears U نزدیک به ضربه
proximal U نزدیک مبدا
to be on the way U نزدیک شدن
upstream U نزدیک به سرچشمه
to come by U نزدیک شدن
paulo postfuture U اینده نزدیک
parotic U نزدیک به گوش
in- U نزدیک ساحل
subadult U نزدیک سن تکلیف
nearest U نزدیک به ضربه
about U در اطراف نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
near U نزدیک به ضربه
toward(s) evening U نزدیک به عصر
near- U نزدیک به ضربه
upcoming U دراتیه نزدیک
neared U نزدیک به ضربه
short sighted U نزدیک بین
myopia U نزدیک بینی
nearer U نزدیک به ضربه
in- U نزدیک دم دست
in U نزدیک ساحل
in U نزدیک دم دست
neighbours U نزدیک مجاور
short U نزدیک تور
neighbor U همسایه نزدیک
shorter U نزدیک تور
deep U نزدیک به هدف
shortest U نزدیک تور
deeper U نزدیک به هدف
nearsightedness U نزدیک بینی
nearer the end U نزدیک تر بیابان
deepest U نزدیک به هدف
near shore U نزدیک به ساحل
near point U نقطه نزدیک
grazes U نزدیک به زمین
neighbour U نزدیک مجاور
grazed U نزدیک به زمین
whitish U نزدیک به سفید
paranephric U نزدیک گرده
deciding U نزدیک به هدف
to gain on U نزدیک شدن به
parahepatic U نزدیک جگر
on the simmer U نزدیک بجوش
neighbors U نزدیک مجاور
to keep close U نزدیک ماندن
of kin U نزدیک همانند
odd comeshortly U اینده نزدیک
odd comeshortly U روز نزدیک
graze U نزدیک به زمین
toward U نزدیک به مقارن
near-sighted U نزدیک بین
abutted U نزدیک بودن
close price U قیمت نزدیک
abuts U نزدیک بودن
abut U نزدیک بودن
cypres U تقریبی نزدیک
danger close U خطر نزدیک
short-sighted U نزدیک بین
draw near U نزدیک شدن
near sighted U نزدیک بین
converged U به هم نزدیک شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com