Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to near something
U
نزدیک شدن به چیزی
to approach something
U
نزدیک شدن به چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
adjacent
U
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
appressed
U
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
to near something
U
نزدیک آمدن به چیزی
to approach something
U
نزدیک آمدن به چیزی
to edge one's way
[towards something]
U
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
to go up to somebody
[something]
U
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
U
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
to approach somebody
[something]
U
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
to go up to somebody
[something]
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to approach somebody
[something]
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
near-
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
forbye
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
neared
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
close
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
near upon
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
hand-to-hand
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
proximate
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
forbye
U
از نزدیک
beside
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
near
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
nears
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
upcoming
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
nearsightedness
U
نزدیک بینی
neighbor
U
همسایه نزدیک
in
U
نزدیک دم دست
in the near future
U
در آینده نزدیک
in
U
نزدیک ساحل
of kin
U
نزدیک همانند
converge
U
به هم نزدیک شدن
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
converges
U
به هم نزدیک شدن
in-
U
نزدیک ساحل
in-
U
نزدیک دم دست
odd comeshortly
U
روز نزدیک
hare sighted
U
نزدیک بین
at
U
پهلوی نزدیک
draw near
U
نزدیک شدن
on the simmer
U
نزدیک بجوش
converging
U
به هم نزدیک شدن
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw on
U
نزدیک شدن
converged
U
به هم نزدیک شدن
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
nearer
U
نزدیک به ضربه
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
deciding
U
نزدیک به هدف
about
U
در اطراف نزدیک
accede
U
نزدیک شدن
hand in glove
U
خیلی نزدیک
graze
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
whitish
U
نزدیک به سفید
in the near f.
U
دراینده نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
neared
U
نزدیک به ضربه
near-
U
نزدیک به ضربه
nearest
U
نزدیک به ضربه
near
U
نزدیک به ضربه
infighting
U
نبرد نزدیک
nearing
U
نزدیک به ضربه
nears
U
نزدیک به ضربه
keep back
U
نزدیک نشوید
inextremis
U
نزدیک بمرگ
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
grazes
U
نزدیک به زمین
hand and glove
U
خیلی نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
myopy
U
نزدیک بینی
near sight
U
نزدیک بینی
near sightedness
U
نزدیک بینی
paranasal
U
نزدیک بینی
near by
U
دم دست نزدیک
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
shortest
U
نزدیک تور
shorter
U
نزدیک تور
short
U
نزدیک تور
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
going on
U
نزدیک شدن
accost
U
نزدیک شدن
gain on
U
نزدیک شدن به
acceded
U
نزدیک شدن
accedes
U
نزدیک شدن
neighbors
U
نزدیک مجاور
neighbour
U
نزدیک مجاور
neighbours
U
نزدیک مجاور
acceding
U
نزدیک شدن
far and near
U
دور و نزدیک
parahepatic
U
نزدیک جگر
subapical
U
نزدیک راس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com