English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approximate U نزدیک کردن
approximated U نزدیک کردن
approximates U نزدیک کردن
adduct U بمرکز نزدیک کردن
To turn into cash. U به پول نزدیک کردن
transverse adduction U نزدیک کردن افقی
to trun to a U بصرفه نزدیک کردن
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on <idiom> U از نزدیک دیدن وکنترل کردن
range alongside U نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
near all U نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
see for oneself U از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
alliterate U چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
the sun is near setting U افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
clinches U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
aggress U نزدیک کردن حمله کردن
nearing U نزدیک
hand to hand U نزدیک
close by U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
at hand U نزدیک
narrowly U از نزدیک
nearest U نزدیک
on the eve of U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
towards U نزدیک
near- U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
adjacent U نزدیک
forbye U نزدیک
by U از نزدیک
hard by U نزدیک
close up U از نزدیک
forby U از نزدیک
imminent U نزدیک
forby U نزدیک
nears U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
close-up U از نزدیک
foreby U نزدیک
neared U نزدیک
contiguous U نزدیک
forbye U از نزدیک
nearer U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
neighbouring U نزدیک
closes U نزدیک
upcoming U نزدیک
fast by U نزدیک
closest U نزدیک
near at hand U نزدیک
near by U نزدیک به
approaching U نزدیک
closer U نزدیک
near upon U نزدیک
vicinal U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
to gain ground upon U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
nearby U نزدیک
close U نزدیک
proximate U نزدیک
forthcoming U نزدیک
next door to U نزدیک
near U نزدیک
accessible U نزدیک
near by U نزدیک
close aboard U نزدیک
close-ups U از نزدیک
beside U نزدیک
in sight U نزدیک
nigh U نزدیک
admaxillary U نزدیک ارواره
abut U نزدیک بودن
odd comeshortly U روز نزدیک
abutted U نزدیک بودن
to keep close U نزدیک ماندن
nearing U نزدیک به ضربه
aftermost U نزدیک پاشنه
inextremis U نزدیک بمرگ
abuts U نزدیک بودن
adducent U نزدیک کننده
whitish U نزدیک به سفید
his almost night U نزدیک شب است
approached U نزدیک شدن
approach U نزدیک شدن
adductor U نزدیک کننده
of kin U نزدیک همانند
odd comeshortly U اینده نزدیک
on the simmer U نزدیک بجوش
approaches U نزدیک شدن
infighting U نبرد نزدیک
foreground U نزدیک نما
close in U نزدیک شدن
approachable U نزدیک شدنی
gain on U نزدیک شدن به
subsaturated U نزدیک به اشباع
upcoming U دراتیه نزدیک
close combat U رزم نزدیک
near sighted U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
beetle eyed U نزدیک بین
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
to gain on U نزدیک شدن به
close control U کنترل نزدیک
near-sighted U نزدیک بین
close price U قیمت نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
short-sighted U نزدیک بین
close coordination U همکاری نزدیک
nearsighted U نزدیک بین
close controlled U همکاری نزدیک
subcentral U نزدیک مرکز
subapical U نزدیک راس
come by U نزدیک شدن
in the near future U در آینده نزدیک
upstream U نزدیک به سرچشمه
parahepatic U نزدیک جگر
short range U نزدیک برد
short-range U نزدیک برد
hare sighted U نزدیک بین
by U نزدیک کنار
cypres U تقریبی نزدیک
to be on the way U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
aggress U نزدیک شدن
hand in glove U خیلی نزدیک
at U پهلوی نزدیک
subadult U نزدیک سن تکلیف
stand by <idiom> U نزدیک بودن
accede U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
acceded U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
almost U بطور نزدیک
besides U بعلاوه نزدیک
Near East U خاور نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
accosts U نزدیک کشیدن
recent memory U حافظه نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
caudal U نزدیک به انتها
myopy U نزدیک بینی
toward(s) evening U نزدیک به عصر
deciding U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
immediate flanks U جناحین نزدیک
toward U نزدیک به مقارن
draw on U نزدیک شدن
nears U نزدیک به ضربه
accosts U نزدیک شدن
accosting U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
accosted U نزدیک شدن
accost U نزدیک کشیدن
low U نزدیک سبد
accost U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
deep U نزدیک به هدف
near sight U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
closes U نزدیک به ناو
closer U نزدیک به ناو
close U نزدیک بهم
close U نزدیک به ناو
near point U نقطه نزدیک
near shore U نزدیک به ساحل
nearsightedness U نزدیک بینی
nearer the end U نزدیک تر بیابان
in the near f. U دراینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
one of these days U دراینده نزدیک
closes U نزدیک بهم
proximal U نزدیک مبدا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com