Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
champing
U
بیابان
deserting
U
بیابان
deserting
U
: بیابان
deserts
U
بیابان
wildernesses
U
بیابان
wilderness
U
بیابان
champs
U
بیابان
desert
U
بیابان
desert
U
: بیابان
champ
U
بیابان
champed
U
بیابان
deserts
U
: بیابان
wild land
U
صحرا بیابان
road hog
<idiom>
U
راننده بیابان
seminomad
U
نیمه بیابان گرد
May no one go thru such an ordeal.
U
نصیب گرگ بیابان نشود
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
shinny
U
نوعی بازی هاکی غیررسمی در صحرا و بیابان
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
fast by
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
contiguous
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
closest
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
closer
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
hand-to-hand
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
imminent
U
نزدیک
close
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
adjacent
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
near at hand
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
nearby
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
on the eve of
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
near
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
near by
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
approachable
U
نزدیک شدنی
deciding
U
نزدیک به هدف
low
U
نزدیک سبد
toward
U
نزدیک به مقارن
to come by
U
نزدیک شدن
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
deep
U
نزدیک به هدف
short sighted
U
نزدیک بین
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
subapical
U
نزدیک راس
subcentral
U
نزدیک مرکز
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
to be on the way
U
نزدیک شدن
deeper
U
نزدیک به هدف
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
deepest
U
نزدیک به هدف
inextremis
U
نزدیک بمرگ
closes
U
نزدیک به ناو
closer
U
نزدیک به ناو
closer
U
نزدیک بهم
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
close
U
نزدیک بهم
hand and glove
U
خیلی نزدیک
closes
U
نزدیک بهم
to gain on
U
نزدیک شدن به
to keep close
U
نزدیک ماندن
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
closest
U
نزدیک بهم
closest
U
نزدیک به ناو
in the near future
U
در آینده نزدیک
close
U
نزدیک به ناو
adducent
U
نزدیک کننده
in the near f.
U
دراینده نزدیک
going on
U
نزدیک شدن
gain on
U
نزدیک شدن به
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
nearsightedness
U
نزدیک بینی
neighbor
U
همسایه نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
far and near
U
دور و نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
draw on
U
نزدیک شدن
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
near by
U
دم دست نزدیک
hand in glove
U
خیلی نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
infighting
U
نبرد نزدیک
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
keep back
U
نزدیک نشوید
myopy
U
نزدیک بینی
hare sighted
U
نزدیک بین
near sight
U
نزدیک بینی
near sightedness
U
نزدیک بینی
paranasal
U
نزدیک بینی
draw near
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
cypres
U
تقریبی نزدیک
caudal
U
نزدیک به انتها
parahepatic
U
نزدیک جگر
paranephric
U
نزدیک گرده
parotic
U
نزدیک به گوش
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
proximal
U
نزدیک مبدا
close coordination
U
همکاری نزدیک
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
admaxillary
U
نزدیک ارواره
recent memory
U
حافظه نزدیک
on the simmer
U
نزدیک بجوش
of kin
U
نزدیک همانند
close combat
U
رزم نزدیک
come by
U
نزدیک شدن
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
close price
U
قیمت نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
adductor
U
نزدیک کننده
adjoining
U
نزدیک مجاور
offing
U
در اینده نزدیک
short
U
نزدیک تور
short-range
U
نزدیک برد
short range
U
نزدیک برد
Near East
U
خاور نزدیک
near
U
نزدیک به ضربه
approach
U
نزدیک شدن
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
about
U
در اطراف نزدیک
accosted
U
نزدیک کشیدن
accosted
U
نزدیک شدن
accost
U
نزدیک کشیدن
accost
U
نزدیک شدن
almost
U
بطور نزدیک
foreground
U
نزدیک نما
neighbors
U
نزدیک مجاور
by
U
نزدیک کنار
near-
U
نزدیک به ضربه
neared
U
نزدیک به ضربه
graze
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com