Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
derivations
U
سرچشمه
well spring
U
سرچشمه
fountain head
U
سرچشمه
springhead
U
سرچشمه
principle
U
سرچشمه
springs
U
سرچشمه
headwater
U
سرچشمه
fountain
U
سرچشمه
derivation
U
سرچشمه
hotbed
U
سرچشمه
wellhead
U
سرچشمه
fountains
U
سرچشمه
spring
U
سرچشمه
fountainhead
U
سرچشمه
head water
U
سرچشمه
headspring
U
سرچشمه
source
U
سرچشمه
origins
U
سرچشمه
hotbeds
U
سرچشمه
origin
U
سرچشمه
genitor
U
سرچشمه
head spring
U
سرچشمه
root
U
سرچشمه زمینه
roots
U
سرچشمه زمینه
to be derived
U
سرچشمه گرفتن
mothered
U
سرچشمه اصل
originated
U
سرچشمه گرفتن
the origin of evil
U
سرچشمه بدی
origins
U
سرچشمه مایه
originationu
U
سرچشمه گیری
origins
U
اصل سرچشمه
originating
U
سرچشمه گرفتن
original
U
منبع سرچشمه
originates
U
سرچشمه گرفتن
originals
U
منبع سرچشمه
mothering
U
سرچشمه اصل
data origination
U
سرچشمه داده ها
mother
U
سرچشمه اصل
rise
U
شیب سرچشمه
originate
U
سرچشمه گرفتن
rises
U
شیب سرچشمه
head stream
U
سرچشمه رودخانه
origin
U
سرچشمه مایه
origin
U
اصل سرچشمه
mothers
U
سرچشمه اصل
radix
U
سرچشمه اولیه
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
emanates
U
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
springy
U
قابل ارتجاع سرچشمه وار
emanate
U
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
emanating
U
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
emanated
U
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
the root of all kinds of evil
U
سرچشمه همه بدیها منشاهمه فسادها
origin
U
نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
origins
U
نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
the parent of all evils
U
سرچشمه همه بدی ها منشاهمه فسادها
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
physiocracy
U
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
physiocrat
U
کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
forby
U
از نزدیک
foreby
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
forbye
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
caudal
U
نزدیک به دم
close-ups
U
از نزدیک
close by
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
closes
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
close
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
accessible
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
up against
<idiom>
U
نزدیک به
nearest
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
on the eve of
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
near
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
adjacent
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
short sighted
U
نزدیک بین
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
deeper
U
نزدیک به هدف
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
aggress
U
نزدیک شدن
adducent
U
نزدیک کننده
deepest
U
نزدیک به هدف
recent memory
U
حافظه نزدیک
adductor
U
نزدیک کننده
admaxillary
U
نزدیک ارواره
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
aftermost
U
نزدیک پاشنه
deep
U
نزدیک به هدف
subapical
U
نزدیک راس
close combat
U
رزم نزدیک
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
low
U
نزدیک سبد
in the near future
U
در آینده نزدیک
to keep close
U
نزدیک ماندن
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
toward
U
نزدیک به مقارن
deciding
U
نزدیک به هدف
to gain on
U
نزدیک شدن به
approachable
U
نزدیک شدنی
to come by
U
نزدیک شدن
upcoming
U
دراتیه نزدیک
myopia
U
نزدیک بینی
to be on the way
U
نزدیک شدن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
subcentral
U
نزدیک مرکز
his almost night
U
نزدیک شب است
gain on
U
نزدیک شدن به
myopy
U
نزدیک بینی
near sight
U
نزدیک بینی
near sightedness
U
نزدیک بینی
paranasal
U
نزدیک بینی
near by
U
دم دست نزدیک
far and near
U
دور و نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
draw on
U
نزدیک شدن
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
going on
U
نزدیک شدن
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
in the near f.
U
دراینده نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
inextremis
U
نزدیک بمرگ
infighting
U
نبرد نزدیک
hare sighted
U
نزدیک بین
keep back
U
نزدیک نشوید
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hand and glove
U
خیلی نزدیک
draw near
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
cypres
U
تقریبی نزدیک
nearsightedness
U
نزدیک بینی
neighbor
U
همسایه نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
on the simmer
U
نزدیک بجوش
caudal
U
نزدیک به انتها
parahepatic
U
نزدیک جگر
paranephric
U
نزدیک گرده
parotic
U
نزدیک به گوش
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com