Perdic | نرخ متوسط خرید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	average purchase rate U	نرخ متوسط خرید

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	close price U	دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
	purchase request U	درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
	field buying U	خرید کردن در صحرا خرید محلی
	purchase price variance U	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
	order U	خرید سفارش خرید
	central purchase U	خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
	mean sea level U	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
	purchase U	خرید
	buy U	خرید
	buys U	خرید
	underwrite U	خرید
	bond servant U	زر خرید
	bondwoman U	زن زر خرید
	purchased U	خرید
	purchasing U	خرید
	purchases U	خرید
	underwrote U	خرید
	procurement U	خرید
	shopping U	خرید
	buying U	خرید
	underwrites U	خرید
	underwriting U	خرید
	underwritten U	خرید
	regional purchase U	خرید محلی
	impulse buying U	خرید بی مقدمه
	lump sum purchase U	خرید کلی
	shopping basket U	سبد خرید
	lump sum purchase U	خرید یکجا
	oniomania U	جنون خرید
	business U	خرید یا فروش
	local purchase U	خرید از محل
	local purchase U	خرید محلی
	bids U	پیشنهاد خرید
	offer to purchase U	پیشنهاد خرید
	redemption yield U	بازده خرید
	bid U	پیشنهاد خرید
	open purchase U	خرید ازاد
	redemption U	باز خرید
	local procurement U	خرید محلی
	short covering U	پیش خرید
	rebuy U	خرید مکرر
	achate U	عقیق خرید
	acquisition authority U	اجازه خرید
	bargain U	خرید ارزان
	monopsony U	انحصار خرید
	corners U	خرید یکجا
	advance purchase U	خرید سلف
	real estate U	خرید زمین
	monopolist U	انحصار خرید
	businesses U	خرید یا فروش
	purchasing power U	قدرت خرید
	dealing U	خرید و فروش
	to make a purchase U	خرید کردن
	cornering U	خرید یکجا
	corner U	خرید یکجا
	purchasing power U	توان خرید
	hire purchase U	خرید اقساطی
	futures exchange U	خرید اتی
	buying and selling U	خرید و فروش
	buys U	خرید کردن
	buy U	خرید کردن
	buyers market U	بازار خرید
	buyer's market U	بازار خرید
	coemption U	خرید کل محصول
	purchase order U	دستور خرید
	purchase order U	سفارش خرید
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	blanket buying U	خرید کلی
	nundination U	خرید و فروش
	buying rate U	نرخ خرید
	buying price U	قیمت خرید
	bulk buying U	خرید فله
	procurement cycle U	دوره خرید
	purchasable U	باب خرید
	purchase notice agreements U	قراردادهای خرید
	purchase notice agreements U	پیمان خرید
	purchasing patterns U	الگوی خرید
	forward purchase U	پیش خرید
	purchasing department U	قسمت خرید
	forward purchasing U	پیش خرید
	purchase requisition U	درخواست خرید
	purchasing analyst U	تحلیل گر خرید
	field buying U	خرید در صحرا
	purchasing department U	دفتر خرید
	forward purchase U	خرید سلف
	purchasing office U	قسمت خرید
	dear bought U	گران خرید
	counter purchase U	خرید متقابل
	purchasing officer U	مسئول خرید
	shopping cart U	گاری خرید
	purchasing officer U	مامور خرید
	credit purchase U	خرید نسیه
	purchasing office U	دفتر خرید
	purchase rate U	نرخ خرید
	moderated U	متوسط
	moderate U	متوسط
	osculant U	متوسط
	meant U	متوسط
	tolerable U	متوسط
	life expectancy U	سن متوسط
	life expectancies U	سن متوسط
	medium U	متوسط
	mediocre U	متوسط
	intermediate U	متوسط
	mediums U	متوسط
	mean U	متوسط
	average U	حد متوسط
	averaged U	متوسط
	averaged U	حد متوسط
	averages U	متوسط
	average U	متوسط
	meanest U	متوسط
	meaner U	متوسط
	averages U	حد متوسط
	moderating U	متوسط
	averaging U	حد متوسط
	mesne U	متوسط
	medium gravle U	شن متوسط
	average limit of ice U	حد متوسط یخ
	averaging U	متوسط
	modals U	متوسط
	modal U	متوسط
	moderates U	متوسط
	intermedial U	متوسط
	bulk buying U	خرید درحجم زیاد
	bulk buying U	خرید بصورت عمده
	shopped U	کارخانه خرید کردن
	irredeemable U	باز خرید نشدنی
	automated purchasing U	خرید بصورت اتوماتیک
	shop U	کارخانه خرید کردن
	open indent U	سفارش خرید باز
	shops U	کارخانه خرید کردن
	call option U	خرید به شرط خیار
	collaborative purchase U	خرید با تشریک مساعی
	open purchase U	خرید از بازار ازاد
	furriery U	خرید وفروش خز خزدوزی
	income effect U	تناسب خرید با درامد
	institute of purchasing and supply U	موسسه خرید و عرضه
	hedging U	خرید و فروش تامینی
	duopsony U	انحصار دو قطبی خرید
	current purchasing power U	قدرت خرید فعلی
	course of dealing U	دوره مذاکرات خرید
	course of dealing U	دوره خرید و فروش
	oligopsony U	خرید نیمه انحصاری
	offer to purchase U	پیشنهاد جهت خرید
	blanket buying U	خرید بصورت عمده
	brokerage U	کارمزد خرید سهام
	duopsony U	انحصار دو جانبه خرید
	buy in advance U	پیش خرید کردن
	home trade U	خرید وفروش داخلی
	on approval U	خرید کالا به شرط
	hedges U	خرید و فروش تامینی
	purchase U	خرید خریداری کردن
	crediting U	خرید وفروش اعتباری
	Examine it first before buying. U	قبل از خرید امتحانش کن
	value for money U	قدرت خرید پول
	off-market purchases U	خرید در بیرون از بورس
	the longs U	پیش خرید کنندگان
	purchased U	خرید خریداری کردن
	hedge U	خرید و فروش تامینی
	credits U	خرید وفروش اعتباری
	credit U	خرید وفروش اعتباری
	credited U	خرید وفروش اعتباری
	purchases U	خرید خریداری کردن
	stock trading U	خرید و فروش سهام
	demands U	تقاضای خرید کالا
	demanded U	تقاضای خرید کالا
	purchasing power of money U	قدرت خرید پول
	purchase ledger U	دفتر بزرگ خرید
	purchase journal U	دفتر روزنامه خرید
	overbuy U	در خرید افراط کردن
	preclusive buying U	خرید پیشگیری کننده
	procurement lead time U	زمان انجام خرید
	procuance U	تحصیل چیزی خرید
	handles U	خرید و فروش کردن
	handle U	خرید و فروش کردن
	procuration U	تحصیل چیزی خرید
	purchasing power parity U	برابری قدرت خرید
	purchasing research U	تحقیق در خصوص خرید
	real purchasing power U	قدرت خرید واقعی
	saleable U	قابل خرید معاملهای
	salable U	قابل خرید معاملهای
	hedged U	خرید و فروش تامینی
	real account U	حساب خرید املاک
	demand U	تقاضای خرید کالا
	over-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	above average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	girder bridge U	پل بیلی متوسط
	intermediate contrast U	تغایر متوسط
	intermediate lampholder U	سر پیچ متوسط
	intermediate hurdle U	مانع متوسط
	intermediate high voltage line U	خط فشار متوسط
	above average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	middle price U	قیمت متوسط
	over-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	above average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	median income U	درامد متوسط
	above-average <adj.> U	بیش از حد متوسط