English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reclaim U نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed U نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming U نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims U نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wasteland U زمین بایر
scrub land U زمین بایر
moors U زمین بایر
wastelands U زمین بایر
moored U زمین بایر
moor U زمین بایر
wild land U زمین بایر و لم یزرع
saves U نجات دادن پس انداز کردن
saved U نجات دادن پس انداز کردن
save U نجات دادن پس انداز کردن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
fallow U بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
redeliver U از نو نجات دادن
survives U نجات دادن
survived U نجات دادن
recovers U نجات دادن
recovering U نجات دادن
survive U نجات دادن
surviving U نجات دادن
recover U نجات دادن
deliver U نجات دادن
delivers U نجات دادن
salvaging U از خطرنابودی نجات دادن
salvages U از خطرنابودی نجات دادن
salvage U از خطرنابودی نجات دادن
salvaged U از خطرنابودی نجات دادن
to rescue somebody from drowning U کسی را از غرق شدن نجات دادن
to rescue people from the water U مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
circulate U دایر کردن
set afoot U دایر کردن
installs U دایر کردن
circulated U دایر کردن
installing U دایر کردن
install U دایر کردن
circulates U دایر کردن
lifebuoy U کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد
lifebuoys U کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
repaired U جبران کردن دوباره دایر کردن
repair U جبران کردن دوباره دایر کردن
revivalist movement U جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
get up U اتو کردن دایر کردن
circulates U دایر کردن منتشر کردن
circulate U دایر کردن منتشر کردن
circulated U دایر کردن منتشر کردن
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
arid U بایر
incult U بایر
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
baeyer test U ازمون بایر
sterile U بی حصل بایر
baeyer strain theory U نظریه کرنش- کشیدگی بایر
solon chak U خاک شوره زار زمینهای بایر
earth U به زمین اتصال دادن
land forming U شکل دادن زمین
earths U به زمین اتصال دادن
make a run for it <idiom> U برای نجات جان فرار کردن
ground U تماس دادن توپ با زمین
farm out U اجاره دادن زمین مزروعی
kow-tows U زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
kow-towing U زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
kow-towed U زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
arrendare U اجاره دادن ملک یا زمین به طور سالانه
kow-tow U زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
ground U تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
try U کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
tries U کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
in order U دایر
operative U دایر
active U دایر
lived U دایر
operational U دایر
opens U دایر
open U دایر
live U دایر
functioning U دایر
operatives U دایر
commissioned U دایر
in working condition U دایر
in good working order U دایر
in gear U دایر
opened U دایر
in a U دایر
it is not in good workingorder U دایر نیست
ws U انباره دایر
operated U دایر بودن
operate U دایر بودن
working set U مجموعه دایر
work space U فضای دایر
operates U دایر بودن
it is in good working order U دایر است
to come into operation U دایر شدن
utilized lands U اراضی دایر
operable U عمل پذیر دایر
the game is on U بازی دایر است
run U رانش دایر بودن
runs U رانش دایر بودن
marker U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
markers U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
development U رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
developments U رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
ground U زمین کردن
grounding U زمین کردن
paralysed U زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyse U زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzes U زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyses U زمین گیر کردن خنثی کردن
paralysing U زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzing U زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzed U زمین گیر کردن خنثی کردن
to work the land U زمین را زراعت کردن
terrain spotting U دیدبانی کردن زمین
to cultivate land U زمین را کشت کردن
geodesy U مساحی کردن زمین
harrows U صاف کردن زمین
harrow U صاف کردن زمین
dibble U گود کردن زمین
dig , in U گود کردن زمین
to clear land U زمین راصاف کردن
protective earthing U زمین کردن حفافتی
terrain spotting U تجسس کردن زمین
to till the soil U زمین را کشت کردن
peneplane U فرسوده کردن زمین
peneplain U فرسوده کردن زمین
search U مراقبت کردن از زمین
to dig out U گود کردن زمین
searchingly U کاوش کردن زمین
searchingly U مراقبت کردن از زمین
searches U کاوش کردن زمین
searches U مراقبت کردن از زمین
searched U کاوش کردن زمین
searched U مراقبت کردن از زمین
search U کاوش کردن زمین
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
neutral earth U زمین کردن نقطه صفر
harrows U باچنگک زمین را صاف کردن
photo imagery U عکس برداری کردن از زمین
grub U زمین کندن جستجو کردن
harrow U باچنگک زمین را صاف کردن
grubs U زمین کندن جستجو کردن
grubbed U زمین کندن جستجو کردن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
bedraggle U روی زمین کشیدن و چرک کردن
geologize U ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
geologize U مطالعه علم زمین شناسی کردن
livery U نجات
rescued U نجات
safety U نجات
liveries U نجات
escape line U خط نجات
salvation U نجات
liberation U نجات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com