English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
quotient U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
quotients U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mod U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
prosyllogism U قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
modulo arithmetic U شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
fee tail U تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
RPC U روش ارتباط بین دو برنامه روی دو کامپیوتر جدا ولی مرتبط . یک تابع نرم افزاری از کامپیوتر دیگر در شبکه درخواست پردازش یک مشکل را میکند و سپس نتیجه را نمایش میدهد. و در برنامههای client / server استفاده میشود
to be a foregone conclusion <idiom> U نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
foregone conclusion U نتیجه حتمی نتیجه مسلم
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
divisions U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
admensuration U تقسیم
admeasurement U تقسیم
sharing U تقسیم
division U تقسیم
allocating U تقسیم
allocates U تقسیم
dealing U تقسیم
distribution U تقسیم
apportionment U تقسیم
distributions U تقسیم
repartition U تقسیم
allocate U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
allotments U تقسیم
allotment U تقسیم
dispensation U تقسیم
dispensations U تقسیم
branch U تقسیم
branches U تقسیم
market segmentation U تقسیم بازار
administer U تقسیم کردن
dichotomies U تقسیم به دو بخش
divides U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
graduates U بدرجات تقسیم
distribute U تقسیم کردن
division U عمل تقسیم
intersects U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
meiosis U تقسیم کاهشی
meiosis U تقسیم سلولی
administers U تقسیم کردن
load distribution U تقسیم بار
distributes U تقسیم کردن
line graduation U تقسیم بندی خط
divisions U عمل تقسیم
administering U تقسیم کردن
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
shared U تقسیم کردن
divided U تقسیم شده
distributing U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
subdivision U تقسیم مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
division U تقسیم [ریاضی]
dividing U تقسیم بندی
partition function U تابع تقسیم
share U تقسیم کردن
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
compartments U تقسیم کردن
dichotomy U تقسیم به دو بخش
divider U پرگار تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
divider U تقسیم کننده
divisive U تقسیم کننده
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
intersected U تقسیم کردن
junction box U جعبه تقسیم
division sign U نماد تقسیم
water point U نقطه تقسیم اب
divisibility U قابلیت تقسیم
divisions of labour U تقسیم کار
frequency alloment U تقسیم فرکانس
frequency division U تقسیم فرکانس
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
frequency distribution U تقسیم فرکانس
division of labour U تقسیم کار
divisible U قابل تقسیم
divisional U مربوط به تقسیم
compart U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
divide exception U خطای تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
junction boxes U جعبه تقسیم
splice box U جعبه تقسیم
to share out U تقسیم کردن
partings U تقسیم تجزیه
distribution box U جعبه تقسیم
distribution coefficient U ضریب تقسیم
zeradivide U تقسیم بر صفر
distribution of the estate U تقسیم ترکه
demultiplexer U تقسیم کننده
delay allowance U زمان تقسیم
distribution pannel U تابلوی تقسیم
parting U تقسیم تجزیه
dividable U قابل تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
allotment U پخش تقسیم
allotments U پخش تقسیم
division check U ازمایش تقسیم
clastic U تقسیم شونده
battery bus U جعبه تقسیم
denominator U تقسیم کننده
sharing the market U تقسیم بازار
hyphenation U تقسیم کلمه
severability U قابلیت تقسیم
autotomy U تقسیم خودبخود
scissor U قطع تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
distributing box U جعبه تقسیم
indistributable U تقسیم نشدنی
aminister U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
short division U تقسیم باختصار
sortition U تقسیم با قرعه
division line U خط تقسیم شده
division of labor U تقسیم کار
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
graduate U بدرجات تقسیم
graduating U بدرجات تقسیم
denominators U تقسیم کننده
busbar U جعبه تقسیم
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
trisect U تقسیم بسه قسمت
shire U به استان تقسیم کردن
trichotomy U تقسیم بسه بخش
self divison U تقسیم خود بخود
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
shires U به استان تقسیم کردن
long division U بخش یا تقسیم بزرگ
unmodulated U که تقسیم نشده است
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
unit distribution U روش تقسیم به یکان
tripartition U تقسیم بسه قسمت
long divisions U بخش یا تقسیم بزرگ
whack up U تقسیم به سهام کردن
work breakdown U روش تقسیم کار
sectors U جزء تقسیم کردن
switch board U صفحه تقسیم برق
distributions U تقسیم ترکه متوفی
distribution U تقسیم ترکه متوفی
prorate U به نسبت تقسیم کردن
splitting a window U تقسیم بندی پنجره
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
undivided profit U سود تقسیم نشده
undistributed profits U سود تقسیم نشده
table of distribution U جدول تقسیم اماد
sector U جزء تقسیم کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
cleave U پیوستن تقسیم شدن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
work unit U یک واحد تقسیم کار
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
panel U صفحه تقسیم برق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com