English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
illicit U نا مشروع مخالف مقررات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
legitmate U مشروع
legitimated U مشروع
legitimates U مشروع
legitimate U مشروع
lawful U مشروع
loyal U مشروع
legal U مشروع
illegal U نا مشروع
ill gotten U نا مشروع
rightful U مشروع
legitimating U مشروع
licit U مشروع
legal impediment U مانع مشروع
right of self defence U حق دفاع مشروع
legit U حلال مشروع
legitimate defence U دفاع مشروع
dejure U مشروع بطورقانونی
legitimate excuse U مانع مشروع
legitimised U مشروع کردن
legitimises U مشروع کردن
lawfully U بطور مشروع
legitimizing U مشروع کردن
legitimizes U مشروع کردن
legitimized U مشروع کردن
illegitimate U غیر مشروع
legitimization U مشروع کردن
fair trade U تجارت مشروع
legitimising U مشروع کردن
self defence U دفاع مشروع
legitimize U مشروع کردن
legitimates U مانع مشروع
legitimate advantage U منفعت مشروع
legitimated U مانع مشروع
se defedendo U به عذردفاع مشروع
legitimate U دارای حق مشروع
legitimating U مانع مشروع
legitimated U دارای حق مشروع
legitimate U مانع مشروع
legitimating U دارای حق مشروع
legal U مشروع حقوقی
lawful U مشروع شرعی
legitimates U دارای حق مشروع
gravy U استفاده نا مشروع
licitly U بطور مجاز یا مشروع
legitimately U بطور مشروع یا قانونی
u. claims U دعاوی غیر مشروع یا ناحق
legitimately U به طور مشروع یا قانونی صحیح
legitimist U هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
ill gotten U با وسایل غیر مشروع بدست امده
precepts U مقررات
precept U مقررات
provisions U مقررات
regulation U مقررات
disposition U مقررات
requirement U مقررات
regulations U مقررات
measure U مقررات
arrangements U مقررات
arrangement U مقررات
infraction U نقض مقررات
by rule U طبق مقررات
holding U نقض مقررات
operating instruction U مقررات کار
instruction for assembly U مقررات نصب
The regulations in force . U مقررات جاری
ordinance U مقررات محلی
ordinances U مقررات محلی
by law U طبق مقررات
laws of the game U مقررات مسابقه
army regulation U مقررات ارتشی
government regulation U مقررات دولتی
disciplinary regulation U مقررات انضباطی
control measures U مقررات کنترلی
standard specification U مقررات استاندارد
mounting instruction U مقررات نصب
military doctorine U مقررات نظامی
trancscendent U ماورای مقررات
officialism U رسمیت مقررات اداری
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
ruled based deduction U استنباط بر مبنای مقررات
tariff regulations U مقررات تعرفه بندی
sanctioned laws U قوانین یا مقررات مصوبه
assembly instrudactions U مقررات یا دستورات نصب
lodge-books U کتاب مقررات معماری
institutes U اصل قانونی مقررات
red tape U مقررات دست و پاگیر
instituting U اصل قانونی مقررات
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
manual U مقررات کتاب راهنما
institute U اصل قانونی مقررات
instituted U اصل قانونی مقررات
illegally U برخلاف قانون و مقررات
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
discipline and adjustment board U هیئت تدوین مقررات انضباطی
inland rules U مقررات حرکت در ابهای داخلی
formally U مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
road discipline U مقررات عبور و مرور روی جاده
regulatory signs U علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
highway dispatch U مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
where there is a valid reason U در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases U در موارد طبق مقررات اثبات شده
regulation U نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
where justified U در موارد طبق مقررات اثبات شده
poach U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poached U برخلاف مقررات شکار صید کردن
meter rule U مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
poaches U برخلاف مقررات شکار صید کردن
expedite rule U مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
curfews U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
last chance rule U مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
curfew U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
prodify U تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
There is an outcry against these regulations. U همه از این مقررات فریادشان بلند است
The regulations are stI'll in force ( effect ) . U این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
deviation U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviations U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
marquis queensberry rules U مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
table of precedence U صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
system U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
systems U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
customs of the services U مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
dissidence U مخالف
gyaku U مخالف
at outs U مخالف
alien U مخالف
gainst U مخالف
gainsayer U مخالف
hostile U مخالف
dissidents U مخالف
antagonists U مخالف
dissident U مخالف
oppugnant U مخالف
antagonist U مخالف
by the ears U مخالف
foe U مخالف
with U مخالف
contradictions U مخالف
contradiction U مخالف
contrary to U مخالف
contrariant U مخالف
aliens U مخالف
foes U مخالف
contra U مخالف
opponent U مخالف
opponents U مخالف
controvertist U مخالف
dissenting U مخالف
contradictive U مخالف
conversing U مخالف
unfavorable U مخالف
contrary U مخالف
adverse U مخالف
irreconcilable U مخالف
anie U مخالف
oppositive U مخالف
averse U مخالف
adversaries U مخالف
adversary U مخالف
at d. U مخالف
out of keeping U مخالف
oppugner U مخالف
against U مخالف
opposit U مخالف
non content U مخالف
antipodal U مخالف
converse U مخالف
conversed U مخالف
converses U مخالف
contradictory U مخالف
inadvisable U مخالف
resistent U مخالف
conflicting U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
repugnant U مخالف
dissenting opinion U نظر مخالف
anti U مخالف علیه
against nature U مخالف طبیعت
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
antimonaechical U مخالف سلطنت
against the current <adv.> U مخالف جریان
bucking voltage U ولتاژ مخالف
antitrust U مخالف تشکیل
upstream <adj.> <adv.> U مخالف جریان
antislavery U مخالف بردگی
obscurantist U مخالف اصلاحات
antipapal U مخالف پاپ
conflictive U مغایر مخالف
against the stream <adv.> U مخالف جریان
contra flow U جهت مخالف
ill humored U مخالف ترشرو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com