English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
convoy through escort U ناوهای اسکورت نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convoy joiner U ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
antisurface U ضد ناوهای شناور
aqueduct U ابگذر ناوهای
assault ships U ناوهای نیروبر
aqueducts U ابگذر ناوهای
sister ship U ناوهای هم شکل و هم نوع
service craft U ناوهای خدماتی دریایی
assault ships U ناوهای هجومی اب خاکی
convoy leaver U ناوهای ترک کننده ستون
sea echelon U بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
escorting U اسکورت
escorts U اسکورت
escort U اسکورت
chaperones U اسکورت
gallant U اسکورت
chaperone U اسکورت
escorted U اسکورت
chaperons U اسکورت
chaperon U اسکورت
tac log group U گروه رابط نیروهای پیاده شونده به ساحل در روی ناوهای اب خاکی
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
escorts U ملتزمین اسکورت
escorting U اسکورت کردن
escorting U ملتزمین اسکورت
escorts U اسکورت کردن
technical escort U اسکورت فنی
sweep fighter U هواپیمای اسکورت
escorted U اسکورت کردن
escorted U ملتزمین اسکورت
escort U اسکورت کردن
escort U ملتزمین اسکورت
escort ship U ناو اسکورت
administrative escort U ناو اسکورت اداری
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
escort aircraft U هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
closes U نزدیک
nearest U نزدیک
closer U نزدیک
neighbouring U نزدیک
in sight U نزدیک
fast by U نزدیک
forby U نزدیک
hard by U نزدیک
nears U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
foreby U نزدیک
forbye U از نزدیک
nearing U نزدیک
forby U از نزدیک
forbye U نزدیک
close U نزدیک
close-ups U از نزدیک
forthcoming U نزدیک
close-up U از نزدیک
nigh U نزدیک
hand to hand U نزدیک
close up U از نزدیک
upcoming U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
beside U نزدیک
contiguous U نزدیک
at hand U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
imminent U نزدیک
close aboard U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
caudal U نزدیک به دم
close by U نزدیک
closest U نزدیک
approaching U نزدیک
vicinal U نزدیک
near U نزدیک
on the eve of U نزدیک
near by U نزدیک
near at hand U نزدیک
near by U نزدیک به
adjacent U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
proximate U نزدیک
next door to U نزدیک
near upon U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
to gain ground upon U نزدیک
nearby U نزدیک
near- U نزدیک
neared U نزدیک
nearer U نزدیک
accessible U نزدیک
by U از نزدیک
recent memory U حافظه نزدیک
admaxillary U نزدیک ارواره
to gain on U نزدیک شدن به
to be on the way U نزدیک شدن
subsaturated U نزدیک به اشباع
toward(s) evening U نزدیک به عصر
subcentral U نزدیک مرکز
deeper U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
adducent U نزدیک کننده
adductor U نزدیک کننده
subadult U نزدیک سن تکلیف
short sighted U نزدیک بین
subapical U نزدیک راس
to come by U نزدیک شدن
to keep close U نزدیک ماندن
Near our office . U نزدیک اداره ما
hail fellow U صمیمی نزدیک
closest U نزدیک بهم
closest U نزدیک به ناو
closes U نزدیک بهم
closes U نزدیک به ناو
to be quite close U نزدیک به هم بودن
low U نزدیک سبد
toward U نزدیک به مقارن
stand by <idiom> U نزدیک بودن
hand in glove U خیلی نزدیک
myopia U نزدیک بینی
upcoming U دراتیه نزدیک
in the near future U در آینده نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
deciding U نزدیک به هدف
one of these days U دراینده نزدیک
near sightedness U نزدیک بینی
paranasal U نزدیک بینی
far and near U دور و نزدیک
near by U دم دست نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
draw on U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
cypres U تقریبی نزدیک
near point U نقطه نزدیک
near sight U نزدیک بینی
myopy U نزدیک بینی
gain on U نزدیک شدن به
in the near f. U دراینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
in shore U در اب نزدیک کرانه
immediate flanks U جناحین نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
infighting U نبرد نزدیک
his almost night U نزدیک شب است
hare sighted U نزدیک بین
keep back U نزدیک نشوید
hand and glove U خیلی نزدیک
going on U نزدیک شدن
near shore U نزدیک به ساحل
come by U نزدیک شدن
odd comeshortly U اینده نزدیک
of kin U نزدیک همانند
caudal U نزدیک به انتها
on the simmer U نزدیک بجوش
nearsightedness U نزدیک بینی
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
proximal U نزدیک مبدا
aggress U نزدیک شدن
odd comeshortly U روز نزدیک
close combat U رزم نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close range U مسافت نزدیک
nearer the end U نزدیک تر بیابان
close price U قیمت نزدیک
close in U نزدیک شدن
neighbor U همسایه نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
aftermost U نزدیک پاشنه
closer U نزدیک بهم
approach U نزدیک شدن
approximated U نزدیک کردن
nears U نزدیک به ضربه
whitish U نزدیک به سفید
foreground U نزدیک نما
approximate U نزدیک کردن
by U نزدیک کنار
about U در اطراف نزدیک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com