Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
don't wait the dinner for me
U
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Dont spoil the child .
U
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
keep at it
U
ول نکنید
cease loading
U
پر نکنید
hold hard
U
عجله نکنید
NO PARKING
U
پارک نکنید!
neglect
U
دیدبانی نکنید
neglected
U
دیدبانی نکنید
neglecting
U
دیدبانی نکنید
Stop pushing!
U
عاجز نکنید !
neglects
U
دیدبانی نکنید
pending
U
معطل
at a losses
U
معطل
stranded
U
معطل
Dont count (bank)on me.
U
روی من حساب نکنید
if you don't watch it
U
اگر احتیاط نکنید
exclude me.
U
من را حساب نکن
[نکنید]
!
leave me out
U
من را حساب نکن
[نکنید]
!
Do not include me
U
من را حساب نکن
[نکنید]
!
Don't cut it too short.
زیاد کوتاه نکنید.
To hang about . To be getting nowhere .
U
ول معطل بودن
lingeringly
U
معطل کنان
What are you waiting for ?
U
معطل چه هستی ؟
detained
U
معطل کردن
detain
U
معطل کردن
detains
U
معطل کردن
detaining
U
معطل کردن
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
U
تکان نخورید (حرکت نکنید )
please dont forget it
U
خواهش دارم فراموش نکنید
do not waste your breath
U
خودتان را بیخود خسته نکنید
To keep someone waiting .
U
کسی را معطل کردن
to keep at bay
U
معطل نگاه داشتن
to hang about
U
گشتن معطل شدن
There is no hurry , there is plenty of time .
U
عجله نکنید وقت زیاد داریم
cease engagement
U
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
Do not do any thing without due reflection .
U
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
Be quiet so as not to wake the others.
U
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
wait
U
انتظار کشیدن معطل شدن
waits
U
انتظار کشیدن معطل شدن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
He held me up
[slowed me down]
for a long time.
U
او
[مرد]
من را خیلی معطل کرد.
waited
U
انتظار کشیدن معطل شدن
to keep somebody waiting
U
کسی را معطل نگه داشتن
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .
U
برای نان شب معطل مانده ام
My car is held up at the customs .
U
اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
he made me wait
U
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
Get a move on . Expedite it .
U
اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
U
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
To stand someone up .
U
کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
neglect
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
skip it
U
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
neglects
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
demurrage
U
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
neutralize track
U
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
Never spend money before you have earned it.
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
to pause upon a word
U
روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
walking on eggshells
<idiom>
U
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells
<idiom>
U
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
loiters
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com