English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lachryma christi U باده سرخ و شیرینی که درجنوب درست می کنند
fish and chips U خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
puff pastry U شیرینی دارای خامهی پف کرده
jelly roll U نان شیرینی ژله دار ولوله کرده
French fries U سیب زمینی سرخ کرده
chip U سیب زمینی سرخ کرده
chips U سیب زمینی سرخ کرده
potato chips U باریکه سیب زمینی سرخ کرده
potato chip U باریکه سیب زمینی سرخ کرده
fish ball U کوفته ماهی وسیب زمینی
fecit U درست کرده
compatible U با هم درست کار می کنند
fish stick U فیله ماهی سرخ کرده
gill net U گیر کرده ماهی را گرفتار میسازد
spitchc U کباب مار ماهی قاش کرده
rissoles U کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
rissole U کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
musette U اهنگی که برای نی انبان درست می کنند
koumiss U قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست می کنند
meat safe U قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
I've been set up! U برایم پاپوش درست کرده اند!
manil hemp U کنف مانیلایی که از ان طناب وبوریا درست می کنند
resurection pie U کلوچهای که از ریزههای خوراک مانده از پیش درست کنند
picalilli U ترشی هندی که باسبزی وادویه تند درست می کنند
bisk U ماهی وغیره درست میکنند
comparator U وسیله منط قی که درستی خروجی آن درست است که ورودیها با هم فرق کنند
transponder U تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
frostwork U نقشی که به تقلید ان درست کنند طراحی شبیه شبنم یخ زده طراحی گردی
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که همه ورودی ها در یک سطح باشند ونادرست است اگر باهم فرق کنند
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
ground liaison U گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
hemp U گیاه شاهدانه [در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
goldie lock U فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
army commander U فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
ground signals U سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
yams U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yam U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
grayfish U نوعی ماهی روغن سگ ماهی
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
sea calf U گوساله ماهی سگ ماهی
punch-up U زد و خورد
engagements U زد و خورد
encounters U زد و خورد
engagement U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
feeds U خورد
feed U خورد
prize fighting U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
encounter U زد و خورد
encountered U زد و خورد
feedback U پس خورد
encountering U زد و خورد
ate U خورد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
he drank himself to death U خورد که مرد
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
self absorbed U در خورد فرورفته
the timber warped U تیرپیچ خورد
card feed U خورد کارت
eating U خورد و خوراک
to sinister in U خورد رفتن
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
misfeed U سوء خورد
passage at arms U زدو خورد
pulverizer U خورد کننده
face up feed U خورد رو به بالا
melec U زدو خورد
to rub a thing in U چیزیرا خورد
drank U عرق خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
drank U خورد سرکشید
feedback U باز خورد
drank U نوشابه خورد
face down feed U خورد رو به پایین
regulating slack U خورد دادن
squish U خورد کردن
cross feed U خورد متقابل
pin feed U خورد سنجاقی
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
feedback circuit U مدار پس خورد
parallel feed U خورد موازی
pickerel U اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
whang U صدای بر خورد دو جسم
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
diner U کسی که شام می خورد
diners U کسی که شام می خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
warfare U نزاع زدو خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
patisserie U شیرینی
saccharinity U شیرینی
loveliness U شیرینی
patisseries U شیرینی
pastries U شیرینی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com