Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ordinand
U
نامزد انتصاب
ordinands
U
نامزد انتصاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
postulant
U
نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight
U
نامزد شدن نامزد کردن
ordination
U
انتصاب
ordinations
U
انتصاب
appointment
U
انتصاب
appointments
U
انتصاب
termed
U
دوره انتصاب
terming
U
دوره انتصاب
term
U
دوره انتصاب
word of command
U
فرمان انتصاب
mitring
U
انتصاب بمقام اسقفی
mitering
U
انتصاب بمقام اسقفی
attachment
U
منتصب کردن یکانها انتصاب
nominees
U
نامزد
nominee
U
نامزد
affianced
U
نامزد
an engaged couple
U
دو تن نامزد
bethrothed
U
نامزد
designee
U
نامزد
fiancee
U
نامزد
fiance
U
نامزد
intended
U
نامزد
designed
U
نامزد
candidate
U
نامزد
candidate
U
نامزد
couples
U
دو نامزد
engaged
U
نامزد
the bride elect
U
نامزد
fiancT
U
نامزد
couple
U
دو نامزد
coupled
U
دو نامزد
candidates
U
نامزد
candidate
U
نامزد انتخاباتی
nominator
U
نامزد کننده
to get engaged
U
نامزد کردن
to be bethrothed
U
نامزد شدن
to become engaged
U
نامزد کردن
troth
U
نامزد کردن
fiance
U
نامزد گرفتن
designate
U
نامزد کردن
betrothed
U
نامزد شده
designating
U
نامزد کردن
designates
U
نامزد کردن
nominated
U
نامزد کردن
candidates
U
نامزد کاندید
candidate
U
نامزد کاندید
nominating
U
نامزد کردن
affianced
U
نامزد شده
candid
U
کاندیدا نامزد
nominates
U
نامزد کردن
nominate
U
نامزد کردن
engaged
U
نامزد شده
candidate master
U
نامزد استادی شطرنج
bespoke
U
نامزدی نامزد شده
got a thing going
<idiom>
U
باکسی نامزد شدن
running mates
U
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mate
U
نامزد معاونت ریاستجمهوری
bespoken
U
نامزدی نامزد شده
candidates
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidate
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
postulancy
U
کاندید نامزد انجام امری
to put up
U
منزل دادن به نامزد کردن
campaigner
U
سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigners
U
سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
nepotism
U
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
in love - engaged - married
U
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
letters of administration
U
حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
put up
U
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up
U
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
earmarked
U
نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
favorite son
U
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com