English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
forbidden zone U ناحیه ممنوع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
forbidden energy zone U ناحیه انرژی ممنوع
Other Matches
blitter U عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany U گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
illicit U ممنوع
impermissible U ممنوع
prohibited U ممنوع
prohibbited U ممنوع
disallowable U ممنوع
in d. U ممنوع
forbidden U ممنوع
taboos U ممنوع
taboo U ممنوع
barred U ممنوع
closed U ممنوع الورود
restrict U ممنوع کردن
forbids U ممنوع کردن
prohibited goods U اشیاء ممنوع
rule out U ممنوع ساختن
no waiting U توقف ممنوع
no parking U توقف ممنوع
forbidden vibration U ارتعاشات ممنوع
forbidden band U نوار ممنوع
restricting U ممنوع کردن
restricts U ممنوع کردن
prohibited U ممنوع شده
forbid U ممنوع کردن
debar U ممنوع کردن
debarring U ممنوع کردن
it's forbidden to ... U ممنوع است که...
debars U ممنوع کردن
prohibit U ممنوع کردن
NO PARKING U پارکینگ ممنوع
prohibiting U ممنوع کردن
forbidden U ممنوع شده
prohibits U ممنوع کردن
debarred U ممنوع کردن
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
No camping U چادر زدن ممنوع
ban item U کالای ممنوع الورود
bar U بازداشتن ممنوع کردن
bars U بازداشتن ممنوع کردن
to be absolutely forbidden [prohibited] U مطلقا ممنوع بودن
No camping U اردو زدن ممنوع
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
it is strictly forbidden U اکیدا ممنوع است
forbidden transition U جهش الکترونی ممنوع
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare U امدو شدیاعبور) ممنوع است
the import of which is prohibited U ان کالا ممنوع الورود است
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
sympatric U هم ناحیه
local <adj.> U ناحیه ای
regional <adj.> U ناحیه ای
ranges U ناحیه
demesne U ناحیه
subregion U ناحیه
reach U ناحیه
situs U ناحیه
reaching U ناحیه
proclimax U ناحیه
reached U ناحیه
reaches U ناحیه
output area U ناحیه
ranged U ناحیه
districts U ناحیه
areas U ناحیه
area U ناحیه
district U ناحیه
sectors U ناحیه
realm U ناحیه
shire U ناحیه
partitions U ناحیه
partition U ناحیه
wards U ناحیه
realms U ناحیه
sector U ناحیه
region U ناحیه
shires U ناحیه
ward U ناحیه
zone U ناحیه
zones U ناحیه
range U ناحیه
regions U ناحیه
littoral U ناحیه ساحلی
Sept U ناحیه محصو
pyramidal area U ناحیه هرمی
naval district U ناحیه دریایی
oral zone U ناحیه دهانی
magnetic domain U ناحیه مغناطیسی
motor area U ناحیه حرکتی
zone U منطقه ناحیه
measuring range U ناحیه ی سنجش
intermediate zone U ناحیه ی میانی
depletion layer U ناحیه تخلیه
sector U خط کش ریاضی ناحیه
edge zone U ناحیه لبه
zones U منطقه ناحیه
frequency region U ناحیه فرکانس
geiger muller region o. plateau U ناحیه قطع
genital zone U ناحیه تناسلی
fixed area U ناحیه ثابت
goldfield U ناحیه زرخیز
heat affected zone U ناحیه پیوند
hypnogenic zone U ناحیه خواب زا
gold field U ناحیه زرخیز
indifference zone U ناحیه خنثی
input area U ناحیه ورودی
depletion zone U ناحیه تخلیه
output area U ناحیه خروجی
overflow area U ناحیه سرریز
two phase region U ناحیه دو فازی
wernicke's area U ناحیه ورنیکه
work area U ناحیه کاری
zone of contact U ناحیه تماس
part U سهم ناحیه
telephone area U ناحیه اتصال
regions U ناحیه عملیات
regions U ناحیه نظامی
regions U ناحیه فضا
region U ناحیه عملیات
region U ناحیه نظامی
region U ناحیه فضا
slums U ناحیه فقیرنشین
slum U ناحیه فقیرنشین
touch spot U ناحیه بساوشی
territorialization U ایجاد ناحیه
the abdominal region U ناحیه شکم
radius of action U ناحیه رانندگی
range of adjustment U ناحیه تنظیم
range of storke U ناحیه ضربه
range of variation U ناحیه تغییر
range of variation U ناحیه انحراف
recording eara U ناحیه ضبط
scan area U ناحیه پیمایش
sciatic U ناحیه چاربند
sector commander U فرمانده ناحیه
silva U ناحیه جنگلی
skid row U ناحیه پست
soft spot U ناحیه نشست
storage area U ناحیه انبارش
suppressor area U ناحیه بازدارنده
residential area U ناحیه مسکونی
arid area U ناحیه خشک
terrain U زمین ناحیه
audio range U ناحیه صوتی
erogenous zones U ناحیه شهوتزا
erogenous zone U ناحیه شهوتزا
districts U ناحیه نظامی
sectors U خط کش ریاضی ناحیه
common area U ناحیه مشترک
Equator U ناحیه استوایی
regionalism U ناحیه گرایی
climatic region U ناحیه اقلیمی
area search U جستجوی ناحیه
active area U ناحیه فعال
baffle area U ناحیه کور
lumbar U ناحیه کمر
boom swing U ناحیه لرزش
broca's area U ناحیه بروکا
buffer area U ناحیه میانگیر
district U ناحیه نظامی
commutation zone U ناحیه کموتاسیون
critical area U ناحیه بحرانی
dead space U ناحیه کور
critical region U ناحیه شاخص
depletion barrier U ناحیه تخلیه
depletion area U ناحیه تخلیه
critical region U ناحیه بحرانی
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
palest U ناحیه محصور قلمروحدود
coalfield U ناحیه ذغال خیز
coalfields U ناحیه ذغال خیز
catchment area U ناحیه تحت پوشش
catchment areas U ناحیه تحت پوشش
regionalist U منطقهای ناحیه گرای
regionalistic U منطقهای ناحیه گرای
primary sensory area U ناحیه حسی نخستین
popliteal U مربوط به ناحیه رکبی
sylva U درختان جنگلی یک ناحیه
palatinate U ناحیه قلمرو کنت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com