Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
balkanize
U
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lot
U
کالا بقطعات تقسیم کردن
balkanization
U
تقسیم بقطعات ریز
traingulation
U
تقسیم بقطعات سه گوش برای پیمایش یا نقشه برداری
triangulation
U
تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
separates
U
تقسیم کردن
compart
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
aminister
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
separate
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
distributing
U
تقسیم کردن
share
U
تقسیم کردن
shared
U
تقسیم کردن
intersected
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
intersect
U
تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن
third
U
به سه بخش تقسیم کردن
thirds
U
به سه بخش تقسیم کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
graduate
U
تقسیم بندی کردن
canton
U
به بخش تقسیم کردن
cantons
U
به بخش تقسیم کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
fractionalize
U
تقسیم بجزء کردن
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
whack up
U
تقسیم به سهام کردن
break down
U
تقسیم بندی کردن
sector
U
جزء تقسیم کردن
sectors
U
جزء تقسیم کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
tierce
U
به سه قسمت تقسیم کردن
shire
U
به استان تقسیم کردن
partitions
U
تقسیم افراز کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
partition
U
تقسیم افراز کردن
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
shires
U
به استان تقسیم کردن
regionally
U
ناحیهای
zonal
U
ناحیهای
regional
U
ناحیهای
zonular
U
ناحیهای
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
compartmentalizes
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
division
U
بخش رسته تقسیم کردن
apportion
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
dichotomize
U
بدو بخش تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
split
U
ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalize
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
gerrymander
U
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
quadrat
U
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
distributing
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
compartmentalized
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
to d. with others
U
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
compartmentalising
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
divisions
U
بخش رسته تقسیم کردن
aliquot
U
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
compartmentalizing
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
pottion
U
تقسیم کردن سهم دادن از
compartmentalised
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
admeasure
U
سهم دادن تقسیم کردن
apportions
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributes
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
comparmentalize
U
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
syllabify
U
تقسیم به هجای مقطع کردن
parcels
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
regional gap
U
شکاف ناحیهای
parochial
U
ناحیهای محدود
communal relationship
U
روابط ناحیهای
zonal
U
مداری ناحیهای
regional development
U
توسعه ناحیهای
zone
U
ناحیهای شدن
zones
U
ناحیهای شدن
area search
U
جستجوی ناحیهای
area graph
U
نمودار ناحیهای
selective quenching
U
سردکنندگی ناحیهای
zonary
U
مداری ناحیهای
partitions
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
trisect
U
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
partition
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
dispart
U
تقسیم شدن هدف گیری کردن
piecemeal
U
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
suburban or local railway
U
راه اهن ناحیهای
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
conventions
U
باره مسائل حزبی ناحیهای
convention
U
باره مسائل حزبی ناحیهای
territorialism
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
territoriality
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
patagonia
U
ناحیهای درجنوب ارژانتین وشیلی
piedmont
U
ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
chemosphere
U
ناحیهای در قسمتهای فوقانی اتمسفر
stratosphere
U
ناحیهای یا لایهای دراتمسفربین تروپوپوز و استراتوپوز
chorographic
U
وابسته بنقشه برداری جغرافیایی از ناحیهای
line of engagement
U
ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
chorography
U
نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیهای
inversion
U
ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
enclaves
U
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
inversions
U
ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
enclave
U
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
image
U
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
clip
U
انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clippings
U
انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
zone of rock fracture
U
ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
images
U
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
bit map
U
ناحیهای در کامپیوتر که برای گرافیک نگهداری شده است
clips
U
انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clipped
U
انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
exclave
U
ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
regional agency
U
موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
parochialism
U
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
fairground
U
ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
fairgrounds
U
ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
infarct
U
ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
segments
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
wraparound
U
توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
images
U
ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند
enzootic
U
مرض همه گیر دامها امراض فصلی و ناحیهای دامها
soft clip area
U
محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
refresh memory
U
واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
colour
U
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colours
U
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
prescan
U
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
branches
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
division
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
branch
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
dispensations
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
allotments
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
cleavages
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
allotment
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
market segmentation
U
تقسیم بازار
graduate
U
بدرجات تقسیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com