English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (672 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hot dog skiing U اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
indestructible U از میان نرفتنی نابود نشدنی
spoliation U تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
demoralize U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
obliterated U معدوم کردن
obliterating U معدوم کردن
ruinate U معدوم کردن
obliterates U معدوم کردن
obliterate U معدوم کردن
destroy U خراب کردن معدوم کردن
destroys U خراب کردن معدوم کردن
destroying U خراب کردن معدوم کردن
annihilated U نابود کردن
annihilate U نابود کردن
annihilates U نابود کردن
annihilating U نابود کردن
to get somebody out of the way U کسی را نابود کردن
extirpate U بکلی نابود کردن
nuked U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
nuking U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
nukes U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
perishes U تلف شدن نابود کردن
perish U تلف شدن نابود کردن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
perished U تلف شدن نابود کردن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
nuke U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
Remove something root and branch. U چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
disposal U کشف شدن هدف نابود کردن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to make mincemeat of U از میان بردن
shunt U از میان بردن کنارگذاشتن
to make odds even U نا برابری ها را از میان بردن
shunted U از میان بردن کنارگذاشتن
shunts U از میان بردن کنارگذاشتن
to burn up U سوزاندن و از میان بردن
subversion U نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
cut across U میان بر کردن
cut of a corner U میان بر کردن
syncopate U از میان کوتاه کردن
intract U در میان هم کار کردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
to cut short U قطع کردن میان برکردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
interject U در میان امدن مداخله کردن
interjected U در میان امدن مداخله کردن
to put out of the way U سربه نیست کردن
coopt U انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
to split the difference U تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
Its no joke running a factory . U اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
permanent U خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
He meant to help , no doubt. U تردیدن نیست که منظورش کمک کردن بود
take off U بردن کم کردن
inferred U استنباط کردن پی بردن به
infers U استنباط کردن پی بردن به
infer U استنباط کردن پی بردن به
inferring U استنباط کردن پی بردن به
conduct U هدایت کردن بردن
take U لمس کردن بردن
conducting U هدایت کردن بردن
takes U لمس کردن بردن
conducts U هدایت کردن بردن
conducted U هدایت کردن بردن
swooping U چپاول کردن از بین بردن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
encourage U تقویت کردن پیش بردن
foray U تهاجم کردن بیغما بردن
pt down U منسوخ کردن از بین بردن
liquidate U از بین بردن مایع کردن
abolishes U ازمیان بردن منسوخ کردن
liquidates U از بین بردن مایع کردن
abolishing U ازمیان بردن منسوخ کردن
extirpate U ریشه کن کردن ازبین بردن
swooped U چپاول کردن از بین بردن
make for U کمک کردن پیش بردن
to show one to the door U کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
swoop U چپاول کردن از بین بردن
liquidated U از بین بردن مایع کردن
forays U تهاجم کردن بیغما بردن
swoops U چپاول کردن از بین بردن
encouraged U تقویت کردن پیش بردن
revelled U عیاشی کردن لذت بردن
to wash offŠout or away U باشستش بردن یاپاک کردن
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
liquidating U از بین بردن مایع کردن
revel U عیاشی کردن لذت بردن
encouage U پیش بردن دلگرم کردن
reveled U عیاشی کردن لذت بردن
revelling U عیاشی کردن لذت بردن
profit U سود بردن منفعت کردن
profited U سود بردن منفعت کردن
encourages U تقویت کردن پیش بردن
profits U سود بردن منفعت کردن
reveling U عیاشی کردن لذت بردن
elate U بالا بردن محفوظ کردن
revels U عیاشی کردن لذت بردن
jack pot U دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
nonerasable storage U رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
storage U رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
cut down to size <idiom> U ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
unlearns U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearn U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
transposing U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
shoved U با زور پیش بردن پرتاب کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
kills U تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill U تلفات منفجر کردن از بین بردن
shove U با زور پیش بردن پرتاب کردن
transpose U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
transposes U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
unlearnt U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
submerge U دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged U دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerges U دراب فرو بردن زیر اب کردن
shoves U با زور پیش بردن پرتاب کردن
palaver U از راه بدر بردن چاخان کردن
priori U باب پی کردن بردن از علت به معلول
submerging U دراب فرو بردن زیر اب کردن
removal U از بین بردن برداشتن پیاده کردن
shoving U با زور پیش بردن پرتاب کردن
non-existent U معدوم
non existent U معدوم
extinct U معدوم
nil U معدوم
inexistent U معدوم
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
debases U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debase U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift U بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
debasing U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
demoratize U بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
plundering U غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder U غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders U غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
bloop U عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to beg [of a dog holding up front paws] U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to give one a lift U کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to sit up and beg U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
scrambles U کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scrambling U کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scrambled U کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scramble U کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
prehominidae U پستانداران معدوم انسان نمای اولیه
prehominid U پستانداران معدوم انسان نمای اولیه
frontolysis U زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com