English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dose rate U میزان متوسط تابشهای یونیزه کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
controlled environment U محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
ionizing radiation U تابش یونیزه کننده
roentgen U واحد تابش تشعشعات یونیزه کننده
rem U مقدار واحد از تشعشع یونیزه کننده
par U میزان متوسط
rem U مقدار تابش یونیزه کننده که در صورت جذب توسط یک جسم همان تاثیرات فیزیولوژیکی را که یک رونتگن اشعه ایکس یاتابشهای گاما دارند خواهدداشت
tuners U میزان کننده
tuner U میزان کننده
tuners U میزان کننده موتور
tuner U میزان کننده موتور
ionized U یونیزه
laborsaving U تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
fully ionized plasma U پلاسمای تمام یونیزه
ionization U یونیزه شدن تجزیه ملکولی
electromagnetic radiation U تابشهای الکترومگنتیک
terrestrial radiation U تابشهای زمینی
infra red U تابشهای فروسرخ
plane polarized U تابشهای الکترومگنتیک
infra-red U تابشهای فروسرخ
extraterrestrial radiation U تابشهای ماوراء زمینی
wave guide U هادی برای تابشهای الکترومگنتیک
telescopes U وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
telescope U وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
bond albedo U نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability U میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
dosimeter U وسیله اندازه گیری اشعه ماوراء بنفش در تابشهای خورشیدی و اسمانی
photovoltaic cell U مبدلی که مانند سلول فتوالکتریک تابشهای الکترومگنتیک را با طول موجهای مرئی و نزدیک ان به الکتریسیته تبدیل میکند
tune U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
self adjusting U بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath U خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
auxiliary contours U خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
depth contour U خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
meaner U متوسط
medium gravle U شن متوسط
average U متوسط
mesne U متوسط
averaged U متوسط
osculant U متوسط
mean U متوسط
life expectancy U سن متوسط
life expectancies U سن متوسط
average U حد متوسط
averaging U متوسط
averaged U حد متوسط
averages U حد متوسط
averages U متوسط
meanest U متوسط
modal U متوسط
modals U متوسط
intermedial U متوسط
averaging U حد متوسط
medium U متوسط
meant U متوسط
average limit of ice U حد متوسط یخ
moderating U متوسط
mediums U متوسط
moderates U متوسط
moderated U متوسط
mediocre U متوسط
intermediate U متوسط
tolerable U متوسط
moderate U متوسط
average product U محصول متوسط
moderate speed U سرعت متوسط
mean chord U وتر متوسط
averages U میانه متوسط
average yield U بازده متوسط
mean price U قیمت متوسط
average return U بازده متوسط
mean daily U متوسط روزانه
average product U تولید متوسط
average productivity U بازدهی متوسط
average output U محصول متوسط
average payment U پرداخت متوسط
averages U مقدار متوسط
mean depth U عمق متوسط
average revenue U درامد متوسط
average price U قیمت متوسط
average life U عمر متوسط
averaging U میانه متوسط
mean deviation U انحراف متوسط
average latency U تاخیر متوسط
mean income U درامد متوسط
average input U نهاده متوسط
mean life U عمر متوسط
averaging U مقدار متوسط
average variable cost U هزینه متوسط
monthly average U متوسط ماهیانه
mediterranean sea U بحر متوسط
averagely U بطور متوسط
medium voltage U ولتاژ متوسط
middlingly U بطور متوسط
averagly U بطور متوسط
average cost U هزینه متوسط
average conditions U شرایط متوسط
average efficiency U بازده متوسط
m.f. U بسامد متوسط
average discharge U بده متوسط
medium scale U در مقیاس متوسط
medium artillery U توپخانه متوسط
medium carbon steel U فولادباکربن متوسط
median income U درامد متوسط
medium cloud U ابرهای متوسط
average deviation U انحراف متوسط
average depth U عمق متوسط
medium frequency U بسامد متوسط
average voltage U ولتاژ متوسط
median gray U خاکستری متوسط
medially U بطورمیانه یا متوسط
mid range U برد متوسط
thins U تیم متوسط
mean time U زمان متوسط
thinnest U تیم متوسط
mean stress U خستگی متوسط
thinners U تیم متوسط
mean speed U سرعت متوسط
thinned U تیم متوسط
average speed U سرعت متوسط
thin U تیم متوسط
mean time U ساعت متوسط
mean value U مقدار متوسط
medial U میانه متوسط
middle price U قیمت متوسط
average expense U هزینه متوسط
secondarily U بطور متوسط
average flow U جریان متوسط
girder bridge U پل بیلی متوسط
mean velocity U سرعت متوسط
average value U مقدار متوسط
average total cost U هزینه متوسط کل
mean variation U تغییر متوسط
mediums U مقدار متوسط
mean U میانه متوسط
on the a U بطور متوسط
middle classes U طبقه متوسط
meaner U میانه متوسط
m.f. U فرکانس متوسط
sort of U بمقدار متوسط
subaverage U زیر حد متوسط
normal U میانه متوسط
meanest U میانه متوسط
true power U توان متوسط
average latency U رکود متوسط
intermediate hurdle U مانع متوسط
medium U مقدار متوسط
life expectancies U عمر متوسط
life expectancy U عمر متوسط
sort of U بمیزان متوسط
a modest income U درآمدی متوسط
mediums U متوسط معتدل
intermediately U بطور متوسط
medium U متوسط معتدل
midway U متوسط میانجی
mediocrity U اندازه متوسط
intermediate pressure U فشار متوسط
intermediate lampholder U سر پیچ متوسط
a medium sized car U یک اتومبیل متوسط
average U میانه متوسط
duffers U بازیگر متوسط
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
average U مقدار متوسط
duffer U بازیگر متوسط
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
averaged U میانه متوسط
medium wave U موج متوسط
averaged U مقدار متوسط
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
weighted average U متوسط وزنی
every Tom, Dick and Harry <idiom> U طبقه متوسط
middle class U طبقه متوسط
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
intermediate contrast U تغایر متوسط
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
intermediate high voltage line U خط فشار متوسط
halftones U رنگ متوسط
halftone U رنگ متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
average fixed cost U هزینه ثابت متوسط
mean solar time U زمان متوسط شمسی
mean solar day U روز متوسط خورشیدی
mean solar day U روز متوسط شمسی
mean spherical candlepower U شمع کروی متوسط
average speed U سرعت متوسط حرکت
mean sea level U سطح متوسط دریا
mean effective pressure U فشار موثر متوسط
average molecular speed U سرعت مولکولی متوسط
average net return U بازده خالص متوسط
man in the street <idiom> U مردم عادی یا متوسط
working point U نقطه فشار متوسط
average productivity U بهره دهی متوسط
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
bourgeois U طبقه متوسط بورژوا
average reaction rate U مقدار متوسط واکنش
average reaction rate U سرعت متوسط واکنش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com