English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inheritable U میراث بردنی قابل انتقال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hereditaments U هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
negotiating U قابل انتقال
descendible U قابل انتقال
demountable U قابل انتقال
negotiated U قابل انتقال
open cheque U چک قابل انتقال
negotiates U قابل انتقال
transmissive U قابل انتقال
conveyable U قابل انتقال
negotiate U قابل انتقال
conductible U قابل انتقال
negotiable U قابل انتقال
alienable U قابل انتقال
portable U قابل انتقال
removable U قابل انتقال
transferable U قابل انتقال
built in U غیر قابل انتقال
irremovable U غیر قابل انتقال
negotiable instrument U سند قابل انتقال
negotiable papers U اوراق قابل انتقال
transferable credit U اعتباراسنادی قابل انتقال
transferable credit U اعتبار قابل انتقال
assignable credit U اعتبار قابل انتقال
portable program U برنامه قابل انتقال
transmissable rights U حقوق قابل انتقال
shiftable U قابل تعویض یا انتقال
non transferable U غیر قابل انتقال
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
inalienably U بطور غیر قابل انتقال
transferable securities U اوراق بهادار قابل انتقال
movable support U تکیه گاه قابل انتقال
removable mass storage U انباره انبوه قابل انتقال
transferable commercial instrument U اوراق تجارتی قابل انتقال
removable storage media U رسانههای ذخیره سازی قابل انتقال
commercial paper U اوراق و اسناد بهادار قابل انتقال
floating U پنجرهای که قابل انتقال به هر بخش صفحه باشد
movable dam U سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
relocatable U آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
ether U جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
deferred exit U انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند
asynchronous U انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
demodulator U دستگاهی که سیگنالهای انتقال یافته در یک اتصال مخابراتی را دریافت کرده وانها را به پالسهای الکتریکی یا بیتها که قابل ورود به ماشین داده پردازباشند
retractile U تو بردنی
retracttable U تو بردنی
fathomable U پی بردنی
inferrable U پی بردنی
useful <adj.> U بکار بردنی
applied U بکار بردنی
suitable <adj.> U بکار بردنی
utilisable [British] <adj.> U بکار بردنی
utilizable <adj.> U بکار بردنی
enjoyable U لذت بردنی
forgettable U از یاد بردنی
heritable U ارث بردنی
ingesta U فرو بردنی ها
useable U بکار بردنی
hereditable U ارث بردنی
namable U نام بردنی
inferible U پی بردنی برامدنی
applicable <adj.> U بکار بردنی
usable <adj.> U بکار بردنی
solvency U تحلیل بردنی
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
inheritance U میراث
inheritances U میراث
legacy U میراث
hereditament U میراث
beguest U میراث
legatee U میراث بر
legacies U میراث
heir U میراث بر
heritage U میراث
bequests U میراث
bequest U میراث
incorporeal hereditament U حق حکمی در میراث
heritage asset U میراث تاریخی
curtesy U میراث زوج
patrimonial U وابسته میراث
cultural heritage U میراث فرهنگی
philidor's legacy U میراث فیلیدور
widow bench U میراث زوجه
legator U میراث گذار
inherit U به میراث بردن
inheritances U میراث بری
inheriting U به میراث بردن
heritage asset U میراث با ارزش
inheritance U میراث بری
dower U میراث زوجه
inherits U به میراث بردن
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
testator U شاهد میراث گذار
estate by curtesy U میراث قانونی زوج
estate in dower U میراث قانونی زوجه
patrimony U ثروت موروثی میراث
patrimonies U ثروت موروثی میراث
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
succee U جانشین شدن میراث بردن
fee simple U میراث قانونی بلامعارض ملک مطلق
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
ultimogeniture U اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
Do you want an inheritance from your father?THen a. <proverb> U میراث پدر خواهى علم پدر آموز.
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
achievable U قابل وصول قابل تفریق
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
sensible U قابل درک قابل رویت
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
conveyances U انتقال
conveyance U انتقال
transfer line U خط انتقال
translations U انتقال
move U انتقال
shift U انتقال
transferring U انتقال
transmissions U انتقال
migration U انتقال
transmission U انتقال
conveys U انتقال
transmission line U خط انتقال
shifted U انتقال
intuition U انتقال
shifts U انتقال
intuitions U انتقال
devolution U انتقال
abaloenation U انتقال
marque U انتقال
translation U انتقال
conductance U انتقال
conveying U انتقال
shift U انتقال
transfers U انتقال
transitions U انتقال
transition U انتقال
negotiation U انتقال
convey U انتقال
negotiations U انتقال
conveyed U انتقال
transference U انتقال
downloading U انتقال
line shaft U انتقال
bail arm U انتقال
transfer check U انتقال
transter U انتقال
displacement U انتقال
assignment U انتقال
mittimus U انتقال
transformation U انتقال
transfer U انتقال
metabasis U انتقال
assignments U انتقال
transportation U انتقال
turn over U انتقال
conduction U انتقال
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
transmissibility U قابلیت انتقال
line transmission error U خطای انتقال
line generated error U خطای انتقال
alienator U انتقال دهنده
block transfer U انتقال بلوک
asynchronous transmission U انتقال غیرهمزمان
block transfer U انتقال کندهای
block move U انتقال بلوک
transfer ladle U پاتیل انتقال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com