English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
uniform field U میدان یکنواخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
corona discharge U تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
Other Matches
uniforms U یکنواخت یکنواخت کردن
uniform U یکنواخت یکنواخت کردن
compound wound generator U ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court U میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field U میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law U جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery U اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
closure minefield U میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
uniform U یکنواخت
same U یکنواخت
monotonic U یکنواخت
uniforms U یکنواخت
steadied U یکنواخت
steadying U یکنواخت
steady U یکنواخت
steadiest U یکنواخت
monotonous U یکنواخت
steadies U یکنواخت
smoothly U یکنواخت
monotone U یکنواخت
course U میدان تیر میدان
courses U میدان تیر میدان
coursed U میدان تیر میدان
standardises U یکنواخت کردن
harmonising U یکنواخت کردن
harmonize U یکنواخت کردن
sing-song U شعر یکنواخت
uniformly U بطور یکنواخت
harmonises U یکنواخت کردن
standardize U یکنواخت کردن
solid-shade dyeing U رنگرزی یکنواخت
standardising U یکنواخت کردن
standardizes U یکنواخت کردن
standardised U یکنواخت کردن
harmonised U یکنواخت کردن
sing-songs U شعر یکنواخت
sing-songs U صدایمصنوعی و یکنواخت
standardizing U یکنواخت کردن
harmonized U یکنواخت کردن
harmonizes U یکنواخت کردن
uniform distribution U توزیع یکنواخت
flat rate U نرخ یکنواخت
drone U سخن یکنواخت
droned U سخن یکنواخت
drones U سخن یکنواخت
droning U سخن یکنواخت
standardization U یکنواخت سازی
invariable U یکنواخت نامتغیر
continuous current U جریان یکنواخت
uniform sand U ماسه یکنواخت
uniform flow U جریان یکنواخت
monotonously U بطور یکنواخت
sing-song U صدایمصنوعی و یکنواخت
harmonizing U یکنواخت کردن
level tone U اهنگ یکنواخت
level out U یکنواخت کردن
standardization U یکنواخت کردن
uniform aggregate U مصالح ریزدانه یکنواخت
steadily U بطور پیوسته و یکنواخت
power line filter U یکنواخت کننده برق
uniformly distribution load U بار گسترده یکنواخت
flat U یکنواخت پایین دست
uniformly distributed load U بار گسترده یکنواخت
equilibrium U یکنواخت شدن رنگینه ها
flattest U یکنواخت پایین دست
to level off U یکنواخت شدن [ناحیه ای]
standard U همگون یکنواخت یکجور
standards U همگون یکنواخت یکجور
continuous duty U کار مداوم یکنواخت
trim U یکنواخت کردن با قیچی
level colour U رنگ یکدست یا یکنواخت
drab U یکنواخت وخسته کننده
drabber U یکنواخت وخسته کننده
drabbest U یکنواخت وخسته کننده
singsong U بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
uninterrupted duty U کار مداوم غیر یکنواخت
man power leveling U یکنواخت کردن نیروی انسانی
monotone U صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
sing-song U دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
sing-songs U دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
despotic network U شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
to get into a rut U یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
asynchronous U اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
pave U [صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
capacitor intel filter U شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
hasty breaching U نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
raster graphics U روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
stratus U لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
under weft U پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
asynchronous U داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
conformal projection U نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
scorching U سوزاندن [گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.]
aerating agent U مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
equalizing U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
warp tension U کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
field line U خط میدان
trone U میدان
line bay U میدان خط
frontages U میدان
frontage U میدان
reach U میدان
agora U میدان
piazza U میدان
reached U میدان
reaches U میدان
reaching U میدان
forum U میدان
forums U میدان
arenas U میدان
open space U میدان
arena U میدان
line of force U خط میدان
plaza U میدان
domain U میدان
domains U میدان
space U میدان
spaces U میدان
places U میدان
placing U میدان
fielded U میدان
fields U میدان
ROUNDABOUT U میدان
plain U میدان
aimed U میدان
plains U میدان
scope U میدان
aim U میدان
zero field U بی میدان
plainest U میدان
aims U میدان
ring U میدان
place U میدان
sq U میدان
plainer U میدان
field U میدان
asynchronous U ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
field of battle U میدان رزم
field of battle U میدان جنگ
field of attention U میدان توجه
field of application U میدان کاربرد
field of action U میدان اثر
field magnet U اهنربای میدان
field judge U داور میدان
field length U درازای میدان
field mark U نشان میدان
effective field U میدان موثر
field of regard U میدان دید
field rectifier U یکسوساز میدان
visual field U میدان دید
field of view U میدان دید
field of vision U میدان بینایی
field of vision U میدان دید
field pole U قطب میدان
field of gravity U میدان ثقل
field theory U تئوری میدان ها
drill ground U میدان مشق
field of consciousness U میدان هشیاری
field of fire U میدان تیر
downfield U میدان پایین
distortion of field U اغتشاش میدان
field magnet U میدان مغناطیسی
field of fire U میدان اتش
field of force U میدان نیرو
field range U میدان تیرجنگی
electric field U میدان الکتریکی
field equation U معادله ی میدان
electrostatic field U میدان الکتروستاتیکی
field energy U انرژی میدان
field effect U اثر میدان
f.of battle U میدان جنگ
field constant U ثابت میدان
field distribution U پخش میدان
field distortion U اعوجاج میدان
field control U کنترل میدان
field displacement U جابجایی میدان
field [algebraic structure] U میدان [ریاضی]
field direction U جهت میدان
field density U چگالی میدان
field equation U معادلات میدان
field exciation U تحریک میدان
electromagnetic spectrum U میدان الکترومغناطیسی
field intensity U شدت میدان
electromagnetic field U میدان الکترومغناطیسی
field distortion U انحراف میدان
field repetition rate U بسامد میدان
field frequency U بسامد میدان
field form U نمودار میدان
field flux U شاره میدان
field excitation U تحریک میدان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com