English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deploying U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
assault courses U میدان اموزش عملیات هجومی
assault course U میدان اموزش عملیات هجومی
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
insconce U خودرا جای دادن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
to develop [into] U گسترش دادن [به]
develops U گسترش دادن
to grow [into] U گسترش دادن [به]
to unfold U گسترش دادن
develop U گسترش دادن
aerospace projection operations U عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
space U گسترش دادن متن
relocation U تجدید گسترش دادن
redeployment U گسترش مجدد دادن
spaces U گسترش دادن متن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
expansion U توسعه گسترش دادن کشیدن
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
To give someone elbow - room ( scope ) . U به کسی میدان دادن
deployment operating base U پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
to put oa a semblance of anger U سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote. U رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
heat treat U انجام دادن عملیات حرارتی
logging U عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
force tabs U نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
compound wound generator U ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
inhibit U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibits U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
grenade court U میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
cold work U عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
high intensity magnetic field U میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
lenz' law U جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
battlefield recovery U اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
closure minefield U میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
unit emplaning U در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
courses U میدان تیر میدان
course U میدان تیر میدان
coursed U میدان تیر میدان
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
to rangeoneself U خودرا
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
to a onself U خودرا اراستن
to dress up U خودرا اراستن
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
deploying U گسترش
expansion U گسترش
line of deployment U خط گسترش
extensions U گسترش
deploys U گسترش
extension U گسترش
dispersal U گسترش
expanse U گسترش
develops U گسترش
expanses U گسترش
propagation U گسترش
promotion U گسترش
promotions U گسترش
development U گسترش
develop U گسترش
spreads U گسترش
deploy U گسترش
developments U گسترش
deployment U گسترش
spread U گسترش
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
pontify U خودرا مقدس نمودن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
flattens U روحیه خودرا باختن
flatten U روحیه خودرا باختن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
minces U حرف خودرا خوردن
mince U حرف خودرا خوردن
to breakin U خودرا داخل کردن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
self assertion U خودرا جلو اندازی
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
circumfuse U گسترش یافتن
bank expansion U گسترش بانکی
accruing U گسترش یافتن
flank development U گسترش جناحی
outspread U گسترش یافتن
job enlargement U گسترش شغلی
accrues U گسترش یافتن
deployment U تفرقه گسترش
accrue U گسترش یافتن
inserted <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
widening of capital U گسترش سرمایه
spread U گسترش یافتن
appointed <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
develops U گسترش وضعیت
path of expansion U مسیر گسترش
spreads U گسترش یافتن
widening of market U گسترش بازار
applied <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
deployed <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
installed <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
credit expansion U گسترش اعتبار
disposition U ارایشات گسترش
develop U گسترش وضعیت
image speard U گسترش تصویر
wide-angle U عدسی گسترش
wide angle U عدسی گسترش
abroad U گسترش یافته
prompt deployment U گسترش فوری
vertical expansion U گسترش عمودی
expansion U گسترش انبساط
development plan U طرح گسترش
deploys U گسترش یافتن
eco development U بوم گسترش
extensibility U گسترش پذیری
generations U افرینش گسترش
expansion path U مسیر گسترش
deploying U گسترش یافتن
expansible U گسترش پذیر
deployment diagram U دیاگرام گسترش
generation U افرینش گسترش
sign extension U گسترش علامت
deploy U گسترش یافتن
expansion U گسترش توسعه
deployment diagram U طرح گسترش
deployed U گسترش یافته
prompt deployment U گسترش مناسب
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com