Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
peace pact
U
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convenant
U
میثاق
pacts
U
میثاق
pact
U
میثاق
convention
U
میثاق
conventions
U
میثاق
covnant
U
میثاق
covenants
U
میثاق
covenant
U
میثاق
stipulate
U
میثاق بستن
stipulates
U
میثاق بستن
stipulating
U
میثاق بستن
covenant
U
میثاق بستن
covenants
U
میثاق بستن
quadruple pact
U
میثاق چهار جانبه
tripartite pact
U
قرارداد سه جانبه میثاق سه جانبه
lockouts
U
تحریم
interdict
U
تحریم
divestiture
U
تحریم
lockout
U
تحریم
declaring as unlawful
U
تحریم
prohibition
U
تحریم
incitement
U
تحریم
boycotts
U
تحریم
embargoes
U
تحریم
embargo
U
تحریم
boycott
U
تحریم
boycotting
U
تحریم
boycotted
U
تحریم
fellowship
U
دوستی
philogyny
U
زن دوستی
sodality
U
دوستی
brotherliness
U
دوستی
uxoriousness
U
زن دوستی
togetherness
U
دوستی
friendships
U
دوستی
fellowships
U
دوستی
friendship
U
دوستی
peace
U
دوستی
boycotting
U
تحریم کردن
taboo
U
حکم تحریم
taboos
U
حکم تحریم
boycott
U
تحریم کردن
prohibition
U
تحریم ممانعت
injunction
U
تحریم معاملات
injunctions
U
تحریم معاملات
embargoes
U
تحریم ممنوعیت
boycotting
U
تحریم معاملات
labor boycott
U
تحریم کار
boycotts
U
تحریم کردن
boycotted
U
تحریم کردن
boycott
U
تحریم معاملات
economic sanctions
U
تحریم اقتصادی
boycotts
U
تحریم معاملات
embargo
U
تحریم ممنوعیت
blackballing
U
تحریم کردن
prohibiting
U
تحریم کردن
prohibits
U
تحریم کردن
ban
U
تحریم کردن
blackball
U
تحریم کردن
blackballed
U
تحریم کردن
blackballs
U
تحریم کردن
prohibit
U
تحریم کردن
boycotted
U
تحریم معاملات
bans
U
تحریم کردن
banning
U
تحریم کردن
love feast
U
عید دوستی
motherly love
U
دوستی مادرانه
the utmost love
U
منتهای دوستی
brotherly
U
ازروی دوستی
negrophilism
U
سیاه دوستی
taphophilia
U
گور دوستی
ophilia
U
مار دوستی
paternal love
U
دوستی پدرانه
philanthropy
U
بشر دوستی
negrophilism
U
دوستی بازنگیان
self love
U
خود دوستی
philoprogenitiveness
U
بچه دوستی
professed love
U
دوستی زبانی
protestation of frienship
U
ادعای دوستی
ties of friendship
U
قیودیاعلاقه دوستی
ritualism
U
تشریفات دوستی
humanitarianism
U
بشر دوستی
altruism
U
نوع دوستی
algophilia
U
درد دوستی
wanderlust
U
اوارگی دوستی
excessive love
U
دوستی زیاد
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
fraternal love
U
دوستی برادری
fraternization
U
دوستی کردن
lastering friendship
U
دوستی پا بر جا یا ثابت
banning
U
حکم تحریم یاتکفیر
bans
U
حکم تحریم یاتکفیر
ban
U
حکم تحریم یاتکفیر
to boycott anation
U
ملتی را تحریم قراردادن
to boycott goods
U
تحریم کردن کالا
algolagnia
U
درد دوستی جنسی
kiss of death
U
دوستی خاله خرسه
electrophilic addition
U
افزایش الکترون دوستی
The bonds of friendship (affection).
U
رشته دوستی والفت
fawns
U
افهار دوستی کردن
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
U
معنی دوستی را هم فهمیدیم
fawned
U
افهار دوستی کردن
philosophically
U
ازراه حکمت دوستی
humanitarianism
U
فلسفه همنوع دوستی
humanitarianism
U
مسلک بشر دوستی
fawn
U
افهار دوستی کردن
breach of friendship
U
بهم زدن دوستی
bibliomania
U
جنون کتاب دوستی
endearing
U
از روی دوستی و محبت
cozy up to (someone)
<idiom>
U
باکسی دوستی برقرارکردن
ties of friendship
U
انچه دوستی اقتضامیکند
sportsmanship
U
ورزش دوستی مردانگی
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
electrophilic attack
U
حمله الکترون دوستی
gregariously
U
از روی جمعیت دوستی
to make friends with anyone
U
با کسی اشنایی یا دوستی
patriotically
U
از روی میهن دوستی
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
theocentricity
U
توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism
U
توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends
U
با هم پیمان دوستی بسته اند
humanism
U
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
nucleophilic aromatic substitution
U
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
electrophilic aromatic substitution
U
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
He did it out of friendship.
U
ازروی دوستی اینکار راکرد
i reckon
U
اطمینان به دوستی کسی داشتن
He came under the guise of friend ship .
U
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
disseisin
U
تحریم کسی ازتصرف ملک خود
haunt
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
i reckon
U
روی دوستی کسی حساب کردن
wanderlust
U
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
(not) have anything to do with someone
<idiom>
U
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
to interrupt a friendship
U
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
haunts
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
snake in the grass
<idiom>
U
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
humanism
U
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship.
U
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
curry favor
<idiom>
U
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
blue law
U
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
U
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
lock out
U
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
formulism
U
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
brian kellogg
U
پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
rapallo treaty
U
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
prohibiting
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit
U
ممنوع کردن تحریم کردن
lock out
U
حبس کردن تحریم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com