English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to gird up one's loins U میان بستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
mach hold U بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
To be out to do some thing . U کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
middles U میان
diameters U میان بر
in the midden of U در میان
shortcut U میان بر
in our midst U در میان ما
into U در میان
mongst U میان
overthwart U از میان
mean water U میان اب
mean line U خط میان
among U میان
through U از میان
between U میان
amongst U در میان
half back U میان
omphalos U میان
centred U میان
diameter U میان بر
middle U میان
centered U میان
center U میان
middling U میان
middle part U میان
cross country U میان بر
amid U در میان
staggers U یک در میان
staggering U یک در میان
stagger U یک در میان
crosscut U میان بر
waist U میان
waistline U میان
waistlines U میان
intershoot U در میان
waists U میان
midrib U رگ میان
per U از میان
thru U از میان
centre U میان
mesocarp U میان بر
centers U میان
short cuts U راه میان بر
short cut U راه میان بر
diaphrgam U میان پرده
entracte U میان پرده
floret of the disk U گلچه میان
double space U یک سطر در میان
duramen U میان درخت
decussate U یکی در میان
half back U میان بازی کن
intercellular U میان یاختهای
intergroup U میان گروهی
interjacency U میان بودن
interjacency U وقوع در میان
via U میان راه
interjectory U در میان اورده
mezzo-sopranos U میان صدا
interlay U در میان گذاردن
mezzo-soprano U میان صدا
interlocate U در میان گذاردن
mezzo soprano U میان صدا
interfluves U میان دو رود
intercurrent U در میان اینده
halfback U میان بازیکن
halt back U میان بازی کن
heart wood U میان چوب
interjectory U در میان انداخته
heartwood U میان چوب
inter nos U در میان خودمان
inter se U میان خودشان
inter vivos U در میان زنده ها
intercurreace U در میان امدن
diaphragm U میان پرده
interlucent U میان تاب
cut of a corner U میان بر کردن
waist U میان تنه
intervene U در میان امدن
intervened U در میان امدن
intervenes U در میان امدن
meddle U میان وسط
meddled U میان وسط
meddles U میان وسط
interpose U پا به میان گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
interposes U پا به میان گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
interjects U در میان اوردن
interjecting U در میان اوردن
waists U میان تنه
bummer U چرخ میان
spotty U چنددر میان
abrogate U از میان برده
abrogates U از میان برده
interject U در میان اوردن
interjected U در میان اوردن
diaphragms U میان پرده
midweek U میان هفته
interpolation U میان یابی
navels U میان وسط
cross-cultural U میان فرهنگی
insuperable U از میان برنداشتنی
interpersonal U میان فردی
ambiequal U میان حال
ambiversion U میان گرایی
ambivert U میان گرا
an a days U یک روز در میان
blow in U حمله از میان خط
centration U میان گرایی
cutoff U راه میان بر
cross cultural U میان فرهنگی
interdisciplinary U میان رشتهای
navel U میان وسط
interpolations U میان یابی
interindividual U میان فردی
middle aged U میان سال
middle age U میان سال
of middle a U میان سال
middle-aged U میان سال
enclosure U میان بار
enclosures U میان بار
meant U میان مشترک
cut across U میان بر کردن
medium term U میان مدت
slim jim U لاغر میان
middleware U میان افزار
mesencephalon U میان مغز
merlon U میان دو تیرکش
medius U انگشت میان
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
mediastinum U میان پرده
to cut off a corner U میان برکردن
to make mincemeat of U از میان بردن
intervascular U واقع در میان رگ ها
hollow U میان تهی
hollows U میان تهی
triple space U دو سطر در میان
intertrial U میان کوششی
extra-mural U میان دانشگاهی
mesoderm U میان پوست
mesosphere U میان کره
mesosphere U میان- سپهر
midsection U میان بخش
midrange U میان دامنه
middleweight U میان وزن
midmost U میان ترین
osculant U در میان چندچیز
middlemost U میان ترین
middle weight U میان وزن
middle sized U میان اندازه
middle finger U انگشت میان
short circuiting U میان بر زدن
midcourse U میان راه
midbrain U میان مغز
shortcut U راه میان بر
midships U در میان کشتی
shortcut U میان برکردن
mesothorax U میان سیه
high-pitched U میان فراز
parenthetical U میان دو کمانک
intermontane U میان کوه
hollow <adj.> U میان تهی
interposition U پا میان گذاری
among each other <adv.> U میان خودشان
internode U میان گره
intermural U میان دیواری
midrib U رگ میان برگ
intersegmental U میان قطعهای
With a slender waist. U میان با ریک
nock U شکاف میان کفل ها
glade U سبزه میان جنگل
interludes U ایست میان دو پرده
interlude U ایست میان دو پرده
glade U فضای میان جنگل
glades U سبزه میان جنگل
by-election U انتخابات میان دورهای
glades U فضای میان جنگل
by-elections U انتخابات میان دورهای
band pass U صافی میان گذر
interstellar U واقع در میان ستارگان
open hawse U زاویه میان دو لنگر
among other things U میان چیزهای دیگر
rubber separator U میان گیر لاستیکی
work in U مشکلات را از میان برداشتن
trough of the sea U فضای میان دو موج
among all U میان [بین] همه
to burn up U سوزاندن و از میان بردن
mid-air U میان یا طبقه هوا
syncopate U از میان کوتاه کردن
to make odds even U نا برابری ها را از میان بردن
An exception is ... U میان استثناء ... است.
separator U میان گیر باتری
among others U میان چیزهای دیگر
mid air U میان یا طبقه هوا
interlineation U در میان سطر نویسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com