English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
half back U میان بازی کن
halt back U میان بازی کن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
jack pot U دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
sand iron U یکجور چوگان در بازی گلف که با ان گوی را از میان ریگ بلند میکنند
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
between U میان
midrib U رگ میان
omphalos U میان
center U میان
overthwart U از میان
diameter U میان بر
thru U از میان
diameters U میان بر
in our midst U در میان ما
into U در میان
half back U میان
intershoot U در میان
middle U میان
middles U میان
waistline U میان
waistlines U میان
mongst U میان
per U از میان
amongst U در میان
in the midden of U در میان
shortcut U میان بر
mesocarp U میان بر
middle part U میان
centered U میان
mean line U خط میان
waist U میان
mean water U میان اب
cross country U میان بر
middling U میان
staggering U یک در میان
crosscut U میان بر
waists U میان
among U میان
staggers U یک در میان
amid U در میان
stagger U یک در میان
through U از میان
centre U میان
centred U میان
centers U میان
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
mezzo-soprano U میان صدا
mezzo soprano U میان صدا
mezzo-sopranos U میان صدا
diaphrgam U میان پرده
midships U در میان کشتی
intervenes U در میان امدن
intervened U در میان امدن
middle aged U میان سال
via U میان راه
navel U میان وسط
navels U میان وسط
parenthetical U میان دو کمانک
middle finger U انگشت میان
cut across U میان بر کردن
cutoff U راه میان بر
interposes U پا به میان گذاردن
diaphragm U میان پرده
an a days U یک روز در میان
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
interpose U پا به میان گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
cut of a corner U میان بر کردن
meddle U میان وسط
meddled U میان وسط
midbrain U میان مغز
diaphragms U میان پرده
meddles U میان وسط
hollows U میان تهی
hollow U میان تهی
midcourse U میان راه
hollow <adj.> U میان تهی
short cuts U راه میان بر
middle-aged U میان سال
medius U انگشت میان
With a slender waist. U میان با ریک
extra-mural U میان دانشگاهی
merlon U میان دو تیرکش
spotty U چنددر میان
abrogates U از میان برده
mesoderm U میان پوست
blow in U حمله از میان خط
double space U یک سطر در میان
mediastinum U میان پرده
short cut U راه میان بر
entracte U میان پرده
centration U میان گرایی
duramen U میان درخت
abrogate U از میان برده
meant U میان مشترک
triple space U دو سطر در میان
mesosphere U میان کره
mesosphere U میان- سپهر
interjected U در میان اوردن
of middle a U میان سال
interjecting U در میان اوردن
middle age U میان سال
interjects U در میان اوردن
intervene U در میان امدن
intervascular U واقع در میان رگ ها
floret of the disk U گلچه میان
interject U در میان اوردن
mesothorax U میان سیه
to make mincemeat of U از میان بردن
bummer U چرخ میان
high-pitched U میان فراز
to gird up one's loins U میان بستن
waists U میان تنه
to cut off a corner U میان برکردن
waist U میان تنه
mesencephalon U میان مغز
inter vivos U در میان زنده ها
intermural U میان دیواری
slim jim U لاغر میان
among each other <adv.> U میان خودشان
enclosure U میان بار
intercurreace U در میان امدن
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
internode U میان گره
heartwood U میان چوب
intercurrent U در میان اینده
midsection U میان بخش
midrib U رگ میان برگ
enclosures U میان بار
medium term U میان مدت
intermontane U میان کوه
intercellular U میان یاختهای
midweek U میان هفته
inter se U میان خودشان
inter nos U در میان خودمان
osculant U در میان چندچیز
decussate U یکی در میان
interpersonal U میان فردی
insuperable U از میان برنداشتنی
interlucent U میان تاب
interindividual U میان فردی
cross-cultural U میان فرهنگی
cross cultural U میان فرهنگی
short circuiting U میان بر زدن
shortcut U راه میان بر
shortcut U میان برکردن
interpolations U میان یابی
interpolation U میان یابی
midrange U میان دامنه
interfluves U میان دو رود
middleware U میان افزار
halfback U میان بازیکن
ambiversion U میان گرایی
midmost U میان ترین
interlay U در میان گذاردن
interjacency U وقوع در میان
middlemost U میان ترین
intersegmental U میان قطعهای
ambivert U میان گرا
interjectory U در میان اورده
middle weight U میان وزن
interlocate U در میان گذاردن
interposition U پا میان گذاری
middleweight U میان وزن
middle sized U میان اندازه
ambiequal U میان حال
interdisciplinary U میان رشتهای
interjectory U در میان انداخته
intertrial U میان کوششی
intergroup U میان گروهی
interjacency U میان بودن
heart wood U میان چوب
interblock gap U شکاف میان بلاکی
inter alia U میان اشخاص دیگر
inter alia U میان چیزهای دیگر
teenage U میان سن سیزده و نوزده
shunted U از میان بردن کنارگذاشتن
shunt U از میان بردن کنارگذاشتن
interlude U ایست میان دو پرده
interludes U ایست میان دو پرده
interblock gap U فاصله میان بلوکی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com