English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
halfback U میان بازیکن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stymie U توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymieing U توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymies U توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymied U توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
spieler U بازیکن
gamer U بازیکن
gamester U بازیکن
player U بازیکن
player U بازیکن
players U بازیکن ها
gamesters U بازیکن ها
gamers U بازیکن ها
spielers U بازیکن ها
halfback U بازیکن میانه
linksman U گلف بازیکن
lineman U بازیکن خط جلو
linemen U بازیکن خط جلو
cf U بازیکن مرکز
player U هنرپیشه بازیکن ورزشی
seeded U بازیکن سابقه دار
quarterbacks U بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterback U بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
singleton U ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
fielder U بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
losing game U بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
third base U موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
into U در میان
centers U میان
centre U میان
overthwart U از میان
waist U میان
intershoot U در میان
centered U میان
omphalos U میان
mesocarp U میان بر
stagger U یک در میان
waists U میان
middle part U میان
mean water U میان اب
mean line U خط میان
amid U در میان
thru U از میان
in the midden of U در میان
in our midst U در میان ما
middling U میان
midrib U رگ میان
staggering U یک در میان
middles U میان
mongst U میان
staggers U یک در میان
half back U میان
waistline U میان
between U میان
through U از میان
among U میان
crosscut U میان بر
centred U میان
cross country U میان بر
waistlines U میان
center U میان
shortcut U میان بر
middle U میان
diameters U میان بر
diameter U میان بر
per U از میان
amongst U در میان
ambiequal U میان حال
blow in U حمله از میان خط
an a days U یک روز در میان
ambivert U میان گرا
cross cultural U میان فرهنگی
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان اورده
intermural U میان دیواری
interposition U پا میان گذاری
cross-cultural U میان فرهنگی
interjectory U در میان انداخته
interlay U در میان گذاردن
intermontane U میان کوه
ambiversion U میان گرایی
interlocate U در میان گذاردن
interlucent U میان تاب
insuperable U از میان برنداشتنی
floret of the disk U گلچه میان
internode U میان گره
interjacency U میان بودن
decussate U یکی در میان
heartwood U میان چوب
heart wood U میان چوب
diaphrgam U میان پرده
double space U یک سطر در میان
halt back U میان بازی کن
duramen U میان درخت
entracte U میان پرده
inter nos U در میان خودمان
inter se U میان خودشان
cut of a corner U میان بر کردن
intergroup U میان گروهی
centration U میان گرایی
interfluves U میان دو رود
intercurrent U در میان اینده
intercurreace U در میان امدن
intercellular U میان یاختهای
inter vivos U در میان زنده ها
cut across U میان بر کردن
half back U میان بازی کن
With a slender waist. U میان با ریک
parenthetical U میان دو کمانک
high-pitched U میان فراز
extra-mural U میان دانشگاهی
triple space U دو سطر در میان
to make mincemeat of U از میان بردن
to gird up one's loins U میان بستن
to cut off a corner U میان برکردن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
among each other <adv.> U میان خودشان
hollow <adj.> U میان تهی
slim jim U لاغر میان
shortcut U میان برکردن
shortcut U راه میان بر
midships U در میان کشتی
mesothorax U میان سیه
mesosphere U میان- سپهر
mesosphere U میان کره
mesoderm U میان پوست
mesencephalon U میان مغز
merlon U میان دو تیرکش
medius U انگشت میان
mediastinum U میان پرده
cutoff U راه میان بر
intervascular U واقع در میان رگ ها
intertrial U میان کوششی
midbrain U میان مغز
midcourse U میان راه
middle finger U انگشت میان
short circuiting U میان بر زدن
osculant U در میان چندچیز
midsection U میان بخش
midrib U رگ میان برگ
midrange U میان دامنه
middleweight U میان وزن
middleware U میان افزار
midmost U میان ترین
middlemost U میان ترین
middle weight U میان وزن
middle sized U میان اندازه
intersegmental U میان قطعهای
midweek U میان هفته
mezzo-soprano U میان صدا
enclosures U میان بار
interjected U در میان اوردن
interject U در میان اوردن
abrogates U از میان برده
interjects U در میان اوردن
abrogate U از میان برده
spotty U چنددر میان
bummer U چرخ میان
waists U میان تنه
short cut U راه میان بر
waist U میان تنه
interjecting U در میان اوردن
enclosure U میان بار
hollows U میان تهی
intervenes U در میان امدن
interpolation U میان یابی
interpolations U میان یابی
intervened U در میان امدن
mezzo soprano U میان صدا
hollow U میان تهی
intervene U در میان امدن
interposing U پا به میان گذاردن
medium term U میان مدت
meddle U میان وسط
short cuts U راه میان بر
interposes U پا به میان گذاردن
interpersonal U میان فردی
interdisciplinary U میان رشتهای
interindividual U میان فردی
mezzo-sopranos U میان صدا
meddled U میان وسط
meddles U میان وسط
via U میان راه
interpose U پا به میان گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
meant U میان مشترک
middle-aged U میان سال
diaphragms U میان پرده
diaphragm U میان پرده
navels U میان وسط
navel U میان وسط
middle age U میان سال
middle aged U میان سال
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com