English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
An exception is ... U میان استثناء ... است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
exception U استثناء
exclusion U استثناء
exceptions U استثناء
reservation U قید استثناء
unexceptionable U استثناء ناپذیر
by way of exception U بطور استثناء
reservations U قید استثناء
for once U یکبار استثناء
divide exception U استثناء تقسیم
excludable U قابل استثناء
exemption U استثناء بخشودگی
just for once U یکبار استثناء
as a special exception <adv.> U بطور استثناء
make an exception U استثناء قائل شدن
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
favoritism U استثناء قائل شدن نسبت بکسی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
rio treaty U پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
reprisals U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
amid U در میان
midrib U رگ میان
diameters U میان بر
overthwart U از میان
waist U میان
diameter U میان بر
mongst U میان
omphalos U میان
intershoot U در میان
centered U میان
centers U میان
mean line U خط میان
stagger U یک در میان
thru U از میان
staggering U یک در میان
mesocarp U میان بر
middling U میان
waists U میان
in the midden of U در میان
middle part U میان
in our midst U در میان ما
staggers U یک در میان
centred U میان
centre U میان
mean water U میان اب
per U از میان
center U میان
through U از میان
cross country U میان بر
crosscut U میان بر
among U میان
amongst U در میان
middle U میان
into U در میان
between U میان
half back U میان
shortcut U میان بر
waistlines U میان
waistline U میان
middles U میان
insuperable U از میان برنداشتنی
cross cultural U میان فرهنگی
intergroup U میان گروهی
intermontane U میان کوه
interjacency U میان بودن
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان انداخته
blow in U حمله از میان خط
an a days U یک روز در میان
interlocate U در میان گذاردن
interjectory U در میان اورده
ambivert U میان گرا
interlucent U میان تاب
ambiversion U میان گرایی
ambiequal U میان حال
cross-cultural U میان فرهنگی
interlay U در میان گذاردن
interfluves U میان دو رود
halt back U میان بازی کن
halfback U میان بازیکن
cut of a corner U میان بر کردن
duramen U میان درخت
diaphrgam U میان پرده
decussate U یکی در میان
double space U یک سطر در میان
half back U میان بازی کن
entracte U میان پرده
heart wood U میان چوب
cut across U میان بر کردن
intercurrent U در میان اینده
intercurreace U در میان امدن
centration U میان گرایی
intercellular U میان یاختهای
inter vivos U در میان زنده ها
inter se U میان خودشان
inter nos U در میان خودمان
cutoff U راه میان بر
heartwood U میان چوب
floret of the disk U گلچه میان
With a slender waist. U میان با ریک
parenthetical U میان دو کمانک
high-pitched U میان فراز
extra-mural U میان دانشگاهی
triple space U دو سطر در میان
to make mincemeat of U از میان بردن
to gird up one's loins U میان بستن
to cut off a corner U میان برکردن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
slim jim U لاغر میان
among each other <adv.> U میان خودشان
hollow <adj.> U میان تهی
shortcut U میان برکردن
shortcut U راه میان بر
mesothorax U میان سیه
mesosphere U میان- سپهر
mesosphere U میان کره
mesoderm U میان پوست
mesencephalon U میان مغز
merlon U میان دو تیرکش
medius U انگشت میان
mediastinum U میان پرده
intervascular U واقع در میان رگ ها
intertrial U میان کوششی
intersegmental U میان قطعهای
interposition U پا میان گذاری
internode U میان گره
midships U در میان کشتی
midbrain U میان مغز
short circuiting U میان بر زدن
osculant U در میان چندچیز
midsection U میان بخش
midrib U رگ میان برگ
midrange U میان دامنه
middleweight U میان وزن
middleware U میان افزار
midmost U میان ترین
middlemost U میان ترین
middle weight U میان وزن
middle sized U میان اندازه
middle finger U انگشت میان
midcourse U میان راه
intermural U میان دیواری
interdisciplinary U میان رشتهای
via U میان راه
medium term U میان مدت
interpersonal U میان فردی
meddle U میان وسط
waists U میان تنه
interjecting U در میان اوردن
intervenes U در میان امدن
interposed U پا به میان گذاردن
middle-aged U میان سال
interjected U در میان اوردن
navels U میان وسط
intervened U در میان امدن
interindividual U میان فردی
intervene U در میان امدن
diaphragm U میان پرده
interpolations U میان یابی
interjects U در میان اوردن
of middle a U میان سال
hollows U میان تهی
interposes U پا به میان گذاردن
midweek U میان هفته
interposing U پا به میان گذاردن
hollow U میان تهی
diaphragms U میان پرده
abrogates U از میان برده
interpolation U میان یابی
spotty U چنددر میان
bummer U چرخ میان
meddles U میان وسط
meddled U میان وسط
middle aged U میان سال
abrogate U از میان برده
navel U میان وسط
mezzo-soprano U میان صدا
interpose U پا به میان گذاردن
interject U در میان اوردن
waist U میان تنه
meant U میان مشترک
enclosure U میان بار
enclosures U میان بار
mezzo soprano U میان صدا
short cuts U راه میان بر
mezzo-sopranos U میان صدا
short cut U راه میان بر
middle age U میان سال
intercililary U واقع در میان ابروها
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
metatarsus U استخوان میان کف پا پشت پا
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
plot U نشانه میان چهارراه
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
shunt U از میان بردن کنارگذاشتن
shunted U از میان بردن کنارگذاشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com