Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
average
U
میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaged
U
میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averages
U
میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaging
U
میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mean
U
مقدار میانگین
meanest
U
مقدار میانگین
mean value
U
مقدار میانگین
average value
U
مقدار میانگین
meaner
U
مقدار میانگین
average
U
مقدار متوسط
averaging
U
مقدار متوسط
mediums
U
مقدار متوسط
averaged
U
مقدار متوسط
averages
U
مقدار متوسط
mean value
U
مقدار متوسط
medium
U
مقدار متوسط
average value
U
مقدار متوسط
average reaction rate
U
مقدار متوسط واکنش
meaner
U
مقدار متوسط ه از اعداد یا مقادیر
mean
U
مقدار متوسط ه از اعداد یا مقادیر
meanest
U
مقدار متوسط ه از اعداد یا مقادیر
average out
U
میانگین در نظر گرفتن
averaged
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
brake mean effective pressure
U
مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
average
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
averages
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
snatching
U
گرفتن مقدار کم
snatch
U
گرفتن مقدار کم
snatches
U
گرفتن مقدار کم
snatched
U
گرفتن مقدار کم
equation of exchange
U
متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
mean sea level
U
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
acquisitions
U
گرفتن به دست اوردن
acquisition
U
گرفتن به دست اوردن
enclasp
U
دراغوش گرفتن بچنگ اوردن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to take vengeance on any one
U
تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
outpoint
U
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
average strength
U
استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
U
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabling
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
governmentalize
U
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
paasche price index
U
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
U
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
dosage
U
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages
U
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
grasp
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
bandwidth
U
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
mean
U
میانگین
mean high water
U
مد میانگین
averages
U
میانگین
meanest
U
میانگین
meaner
U
میانگین
averaged
U
در میانگین
on average
[on av.]
U
در میانگین
median
U
میانگین
averaging
U
میانگین
averaged
U
میانگین
arithmetic mean
U
میانگین
average
U
میانگین
mean value
U
میانگین
average value
U
میانگین
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
average
U
معدل میانگین
averaged
U
ایجاد میانگین
average value
U
ارزش میانگین
averages
U
معدل میانگین
batting average
U
میانگین توپزنی
averaging
U
ایجاد میانگین
density mean
U
میانگین چگالی
averages
U
ایجاد میانگین
averaged
U
میانگین موفقیت
averaging
U
میانگین موفقیت
averaged
U
معدل میانگین
average
U
میانگین موفقیت
average
U
ایجاد میانگین
averaging
U
معدل میانگین
averages
U
میانگین موفقیت
moving average
U
میانگین غلتان
mean life
U
عمر میانگین
assumed mean
U
میانگین فرضی
average price
U
میانگین قیمت
mean high water
U
اب بالای میانگین
average flow
U
بده میانگین
simple mean
U
میانگین حسابی
mean deviation
U
انحراف میانگین
mean squares
U
میانگین مجذورات
simple mean
U
میانگین ساده
simple average
U
میانگین ساده
arithmetic mean
U
میانگین حسابی
average life
U
عمر میانگین
medium
U
وسط یا میانگین
true mean
U
میانگین حقیقی
weighted average
U
میانگین موزون
mediums
U
وسط یا میانگین
mean low water
U
اب پایین میانگین
mean low water
U
جزر میانگین
working mean
U
میانگین مفروض
mean depth
U
ژرفای میانگین
harmonic mean
U
میانگین همساز
geometric mean
U
میانگین هندسی
average discharge
U
بده میانگین
average deviation
U
انحراف میانگین
weighted mean
U
میانگین وزنی
moving average
U
میانگین متحرک
mean time between failures
U
میانگین عمر
mean error
U
خطای میانگین
weighted average
U
میانگین وزنی
average error
U
خطای میانگین
mean velocity
U
تندی میانگین
logarithmic mean
U
میانگین لگاریتمی
mean absolute deviation
U
انحراف میانگین
average cost
U
میانگین هزینه
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
mean repair time
U
زمان میانگین تعمیر
mean sea level
U
میانگین سطح دریا
mean value of periodic quantity
U
میانگین کمیت دورهای
mean time to failure
U
زمان میانگین تاخرابی
mean time to repair
U
زمان میانگین تعمیر
averaged
U
درجه عادی میانگین
mean range of the tide
U
میانگین ارتفاع کشند
average
U
درجه عادی میانگین
mean
U
معنی دادن میانگین
averages
U
درجه عادی میانگین
standard error of mean
U
خطای معیار میانگین
time average symmetry
U
تقارن میانگین زمانی
meaner
U
معنی دادن میانگین
effective
U
خروجی میانگین پردازنده
meanest
U
معنی دادن میانگین
mean free path
U
مسافت ازاد میانگین
averaging
U
درجه عادی میانگین
electrode current averaging time
U
زمان میانگین شدن
sm
U
خطای معیار میانگین
weight average degree of polymerization
U
میانگین وزنی درجه بسپارش
number average molecular weight
U
میانگین عددی وزن مولکولی
number average degree of polymerization
U
میانگین عددی درجه بسپارش
weight average molecular weight
U
میانگین وزنی وزن مولکولی
root mean square velocity
U
جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error
U
جذر میانگین مجذور خطا
average cost
U
میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
bowling average
U
میانگین امتیازهای توپ انداز
mean time between failures
U
زمان میانگین بین دو خرابی
earned run average
U
میانگین امتیاز کسب شده
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
pass completion average
U
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
batting average
U
میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
exponential smoothing
U
روش میانگین گیری متغیروزن دار
annual average score
U
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
mtbf
U
زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
MEP
U
مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
variance
U
میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
MEPs
U
مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
averages
U
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaged
U
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average
U
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaging
U
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
checksum
U
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
U
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
medium
U
متوسط
modals
U
متوسط
modal
U
متوسط
intermedial
U
متوسط
meant
U
متوسط
medium gravle
U
شن متوسط
intermediate
U
متوسط
averaging
U
حد متوسط
mesne
U
متوسط
averaging
U
متوسط
mediocre
U
متوسط
tolerable
U
متوسط
mediums
U
متوسط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com