English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged U میانگین حسابی متوسط حسابی
averages U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging U میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی متوسط حسابی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
simple mean U میانگین حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی
variance U میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
arithmetic expression U عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
root mean square U ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
centroid U در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic U حسابی
pursang U حسابی
incalculability U بی حسابی
arithmetical U حسابی
calculative U حسابی
pitched U حسابی
smack dab U حسابی
thorough paced U حسابی
well got up U پاکیزه حسابی
arithmetic method U روش حسابی
arithmetic operation U عملیات حسابی
arithmetic statement U حکم حسابی
mean square U یک مربع حسابی
squares U منظم حسابی
arithmetic expression U مبین حسابی
arithmetic check U مقابله حسابی
aregular cook U اشپز حسابی
arithmetic U حسابی حسابگر
roundly U بطور حسابی
square U منظم حسابی
arithmetic instruction U دستورالعمل حسابی
squared U منظم حسابی
arithmetic operation U عمل حسابی
arithmetic progression U تصاعد حسابی
squaring U منظم حسابی
areal cook U یک اشپز حسابی
arithmetic series U سریهای حسابی
arithmetic relation U رابطه حسابی
arithmetic register U ثبات حسابی
dishonouring U بد حسابی عدم پرداخت
number-theoretic function U تابع حسابی [ریاضی]
dishonored U بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring U بد حسابی عدم پرداخت
arithmetic shift U تغییر مکان حسابی
dishonors U بد حسابی عدم پرداخت
dishonours U بد حسابی عدم پرداخت
now you're talking U این شدحرف حسابی
dishonoured U بد حسابی عدم پرداخت
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
dishonour U بد حسابی عدم پرداخت
Now you are talking. That makes sense. U حالااین شد یک حرف حسابی
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
He is a habitual defaulter. U آدم بد حسابی است
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
Put on some decent clothes. U یک لباس حسابی تنت کن
to talk sense U حرف حسابی زدن
he is no less than a gambler U قمارباز حسابی است
To pay someone handsomely. U به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
arithmetic sequence U تصاعد حسابی [ریاضی]
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
He thrashed his son soundly . U پسرش را حسابی کتک زد
to play up U درست و حسابی بازی کردن
I was totally tongue-tied. U زبانم حسابی بند آمد
He always pays on the nail. U آدم خوش حسابی است
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
not on any account U اصلا روی هیچ حسابی
He is a decent fellow(guy,chap) U طرف آدم حسابی است
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
lay into a person U کسی را کتک حسابی زدن
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
Give the room a good clean. U اتاق را حسابی جمع وجور کردن
You wouldnt be here if you had any sense U اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
detailed U حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
My good fello,why didnt you tell me? U آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
This dress is quite the thing. U این لباس چیز حسابی است
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
averages U میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaged U میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaging U میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average U میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
arithmetic register U ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic instruction U دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
mean sea level U سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
average strength U استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
averaging U میانگین
on average [on av.] U در میانگین
averaged U در میانگین
median U میانگین
arithmetic mean U میانگین
meanest U میانگین
average value U میانگین
averaged U میانگین
meaner U میانگین
mean value U میانگین
average U میانگین
mean U میانگین
averages U میانگین
mean high water U مد میانگین
mean depth U ژرفای میانگین
harmonic mean U میانگین همساز
mean squares U میانگین مجذورات
mean low water U اب پایین میانگین
mean absolute deviation U انحراف میانگین
mean low water U جزر میانگین
mean deviation U انحراف میانگین
mediums U وسط یا میانگین
mean life U عمر میانگین
logarithmic mean U میانگین لگاریتمی
mean high water U اب بالای میانگین
mean time between failures U میانگین عمر
average discharge U بده میانگین
average life U عمر میانگین
true mean U میانگین حقیقی
weighted average U میانگین وزنی
weighted average U میانگین موزون
weighted mean U میانگین وزنی
average flow U بده میانگین
working mean U میانگین مفروض
mean error U خطای میانگین
average error U خطای میانگین
average cost U میانگین هزینه
assumed mean U میانگین فرضی
average price U میانگین قیمت
simple mean U میانگین ساده
moving average U میانگین متحرک
density mean U میانگین چگالی
geometric mean U میانگین هندسی
mean value U مقدار میانگین
mean velocity U تندی میانگین
average deviation U انحراف میانگین
batting average U میانگین توپزنی
average value U مقدار میانگین
average value U ارزش میانگین
moving average U میانگین غلتان
simple average U میانگین ساده
meaner U مقدار میانگین
average U معدل میانگین
averaged U معدل میانگین
averaging U ایجاد میانگین
average U ایجاد میانگین
average U میانگین موفقیت
averaged U ایجاد میانگین
averaging U معدل میانگین
meanest U مقدار میانگین
averages U ایجاد میانگین
averages U معدل میانگین
averages U میانگین موفقیت
averaged U میانگین موفقیت
mean U مقدار میانگین
averaging U میانگین موفقیت
medium U وسط یا میانگین
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
electrode current averaging time U زمان میانگین شدن
time average symmetry U تقارن میانگین زمانی
mean time to failure U زمان میانگین تاخرابی
meanest U معنی دادن میانگین
averaging U درجه عادی میانگین
effective U خروجی میانگین پردازنده
average U درجه عادی میانگین
mean value of periodic quantity U میانگین کمیت دورهای
averages U درجه عادی میانگین
mean repair time U زمان میانگین تعمیر
mean range of the tide U میانگین ارتفاع کشند
mean U معنی دادن میانگین
meaner U معنی دادن میانگین
mean time to repair U زمان میانگین تعمیر
standard error of mean U خطای معیار میانگین
mean sea level U میانگین سطح دریا
averaged U درجه عادی میانگین
mean free path U مسافت ازاد میانگین
sm U خطای معیار میانگین
average out U میانگین در نظر گرفتن
average cost U میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
bowling average U میانگین امتیازهای توپ انداز
root mean square velocity U جذر میانگین مجذور سرعت
weight average molecular weight U میانگین وزنی وزن مولکولی
earned run average U میانگین امتیاز کسب شده
weight average degree of polymerization U میانگین وزنی درجه بسپارش
number average molecular weight U میانگین عددی وزن مولکولی
number average degree of polymerization U میانگین عددی درجه بسپارش
mean time between failures U زمان میانگین بین دو خرابی
root mean square error U جذر میانگین مجذور خطا
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pass completion average U میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
batting average U میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
exponential smoothing U روش میانگین گیری متغیروزن دار
annual average score U میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
mtbf U زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
MEPs U مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
MEP U مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com