English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You yourself suggested it , didt you ? U مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
they rejected his proposition U پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
allotment advice U پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
offers U پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer U پیشنهاد کردن پیشنهاد
offered U پیشنهاد کردن پیشنهاد
thyself U خودت
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
It's your own fault. U تقصیر خودت است.
Take care of yourself! U مواظب خودت باش !
Dont be sI'lly . U خودت را لوس نکن
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
You yourself said so. U تو خودت این حرف رازدی
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
mind your own business U درفکر کار خودت باش
Don't act like you were clueless! U خودت را به کوچه علی چپ نزن!
Roll the blanket round yourself. U پتو رابدور خودت بپیچ
Pick on someone your own size. U برو با هم قدهای خودت طرف بشو
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
Dont let yourself get into bad habits. U به چیز های بد خودت راعادت نده
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
I dare you to tell him yourself . U اگر راست میگه خودت به اوبگه
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
It wI'll be a feather in your cap . U هر گلی بزنی بسر خودت زدی
Get a move on! U خودت را تکان بده! [اصطلاح روزمره]
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! U آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
proffered U پیشنهاد
proffering U پیشنهاد
proffers U پیشنهاد
propositioned U پیشنهاد
bid U پیشنهاد
bids U پیشنهاد
proffer U پیشنهاد
pleas U پیشنهاد
motion U پیشنهاد
motioned U پیشنهاد
motioning U پیشنهاد
motions U پیشنهاد
plea U پیشنهاد
proposition U پیشنهاد
applications U پیشنهاد ها
motion [politic] U پیشنهاد
proposal U پیشنهاد
offer U پیشنهاد
application U پیشنهاد
offers U پیشنهاد ها
proposals U پیشنهاد ها
overtures U پیشنهاد ها
propositioning U پیشنهاد
propositions U پیشنهاد
overture U پیشنهاد
offered U پیشنهاد
tendered U پیشنهاد
tender U پیشنهاد
bidder U پیشنهاد
bidders U پیشنهاد
overtures U پیشنهاد
tenderest U پیشنهاد
tendering U پیشنهاد
offer U پیشنهاد
overture U پیشنهاد
recommendation U پیشنهاد
proposal U پیشنهاد
purpose U پیشنهاد
proposals U پیشنهاد
recommendations U پیشنهاد
offers U پیشنهاد
suggestion U پیشنهاد
suggestions U پیشنهاد
purposes U پیشنهاد
offer to purchase U پیشنهاد خرید
offerer U پیشنهاد دهنده
offer curve U منحنی پیشنهاد
offeror U پیشنهاد دهنده
mover U پیشنهاد دهنده
acceptance of offer U پذیرش پیشنهاد
firm offer U پیشنهاد ثابت
tenderest U پیشنهاد دادن
acceptance of offer U قبولی پیشنهاد
counter offer U پیشنهاد متقابل
counterbid U پیشنهاد متقابل
firm offer U پیشنهاد قطعی
overbid U پیشنهاد زیادتر
proposal form U فرم پیشنهاد
proposal of marriage U پیشنهاد عروسی
suggestion U پیشنهاد القاء
tender U پیشنهاد دادن
offers U پیشنهاد کردن
bidder U پیشنهاد دهنده
tendered U پیشنهاد دادن
suggestions U پیشنهاد القاء
offered U پیشنهاد کردن
to make overtures U پیشنهاد کردن
offer U پیشنهاد کردن
tendering form U ورقه پیشنهاد
tenderer U پیشنهاد دهنده
suggester U پیشنهاد دهنده
advancing پیشنهاد کردن
advance پیشنهاد کردن
propounder U پیشنهاد دهنده
proposer U پیشنهاد کننده
bids U پیشنهاد حراج
suggesting U پیشنهاد کردن
suggests U پیشنهاد کردن
bidders U پیشنهاد کننده
recommendation U نامه پیشنهاد
bid U پیشنهاد مناقصه
bid U پیشنهاد کردن
bid U پیشنهاد مزایده
bid U پیشنهاد دادن
bid U پیشنهاد خرید
bid U پیشنهاد حراج
bidders U پیشنهاد دهنده
peace offerings U پیشنهاد صلح
bids U پیشنهاد مناقصه
suggested U پیشنهاد کردن
suggest U پیشنهاد کردن
recommends U پیشنهاد کردن
acceptance U تصویب یک پیشنهاد
acceptances U تصویب یک پیشنهاد
bidder U پیشنهاد کننده
recommendations U نامه پیشنهاد
propose U پیشنهاد کردن
proposed U پیشنهاد کردن
proposes U پیشنهاد کردن
proposing U پیشنهاد کردن
propound U پیشنهاد کردن
propounding U پیشنهاد کردن
propounds U پیشنهاد کردن
recommend U پیشنهاد کردن
recommending U پیشنهاد کردن
peace offering U پیشنهاد صلح
bids U پیشنهاد کردن
propositioned U گزاره پیشنهاد
project U پیشنهاد کردن
tendering U پیشنهاد دادن
propositioning U گزاره پیشنهاد
project U پیشنهاد پلان
projected U پیشنهاد کردن
propositions U گزاره پیشنهاد
projected U پیشنهاد پلان
projects U پیشنهاد کردن
projects U پیشنهاد پلان
proposition U گزاره پیشنهاد
suggestible U پیشنهاد کردنی
bids U پیشنهاد خرید
bids U پیشنهاد دادن
bids U پیشنهاد مزایده
projects U طرح یا پیشنهاد کردن
Many explanations were proffered. U توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
ultimata U اخرین پیشنهاد قطعی
bidder U پیشنهاد دهنده در حراج
projected U طرح یا پیشنهاد کردن
pull one's socks up <idiom> U پیشنهاد عالی دادن
project U طرح یا پیشنهاد کردن
ultimatums U اخرین پیشنهاد قطعی
bidders U پیشنهاد دهنده در حراج
ultimatum U اخرین پیشنهاد قطعی
request for proposal U تقاضا برای پیشنهاد
proposal U پیشنهاد [برنامه ای یا طرحی]
My advice is ... U پیشنهاد من این است ...
proffer U تقدیم پیشنهاد کردن
bid against U پیشنهاد بهتری دادن
offer for sale U پیشنهاد جهت فروش
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
proforma U پیشنهاد فروش کالا
consulted U پیشنهاد خواستن از یک خبره
tenderest U تقدیم کردن پیشنهاد
tendered U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
to make a motion U پیشنهاد کردن بر ان شدن
consults U پیشنهاد خواستن از یک خبره
consult U پیشنهاد خواستن از یک خبره
proffered U تقدیم پیشنهاد کردن
proffering U تقدیم پیشنهاد کردن
proffers U تقدیم پیشنهاد کردن
tendering U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bidding U پیشنهاد مزایده کردن
tendering U پیشنهاد ادای دین
tendering U تقدیم کردن پیشنهاد
tenderest U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tenderest U پیشنهاد ادای دین
to pop the question U پیشنهاد عروسی کردن
tendered U پیشنهاد ادای دین
tender U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com