Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
repeats
U
مکرر کردن تکرار شدن
repeat
U
مکرر کردن تکرار شدن
haunt
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunts
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
patterns
U
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
pattern
U
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
repeat
U
تکرار کردن تکرار شدن
repeats
U
تکرار کردن تکرار شدن
to frequent a place
U
بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
avianize
U
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resorted
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
reiterates
U
تکرار کردن
reiterating
U
تکرار کردن
replicating
U
تکرار کردن
ingeminate
U
تکرار کردن
repeat
U
تکرار کردن
replicate
U
تکرار کردن
reiterated
U
تکرار کردن
replicated
U
تکرار کردن
replicates
U
تکرار کردن
renew
U
تکرار کردن
reiterate
U
تکرار کردن
repeats
U
تکرار کردن
iterate
U
تکرار کردن
renews
U
تکرار کردن
renewing
U
تکرار کردن
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
ingeminate
U
تکرار و تاکید کردن
to make repeat
U
وادار به تکرار کردن
over and over
<idiom>
U
مکرا تکرار کردن
reduplicate
U
تکرار کردن دوچندان
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
recapitulating
U
رئوس مطالب را تکرار کردن
recapitulated
U
رئوس مطالب را تکرار کردن
recapitulates
U
رئوس مطالب را تکرار کردن
recapitulate
U
رئوس مطالب را تکرار کردن
backtell
U
رله کردن دستورات تکرار فرامین
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
high frequency
U
دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
quoted
U
تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quote
U
تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quotes
U
تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
repeater coil
U
سیم پیچ تکرار کننده صدا کوبیل تکرار
intensification
U
زیاد کردن
heightening
U
زیاد کردن
to run rup
U
زیاد کردن
heightens
U
زیاد کردن
add
زیاد کردن
propagate
U
زیاد کردن
overstock
U
زیاد پر کردن
increase
U
زیاد کردن
overloaded
U
زیاد پر کردن
heighten
U
زیاد کردن
increased
U
زیاد کردن
increases
U
زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن
propagates
U
زیاد کردن
grnish
U
زیاد کردن
heightened
U
زیاد کردن
propagated
U
زیاد کردن
overload
U
زیاد پر کردن
overloads
U
زیاد پر کردن
overheats
U
زیاد گرم کردن
propagating
U
زیاد کردن پروردن
oversimplifying
U
زیاد ساده کردن
strains
U
کوشش زیاد کردن
add
U
زیاد کردن برد
oversimplify
U
زیاد ساده کردن
overestimating
U
زیاد براورد کردن
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
propagates
U
زیاد کردن پروردن
propagated
U
زیاد کردن پروردن
oversimplification
U
زیاد ساده کردن
strain
U
کوشش زیاد کردن
expanded , capacity
U
زیاد کردن گنجایش
overloads
U
زیاد بار کردن
raise
U
پروراندن زیاد کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
overestimates
U
زیاد براورد کردن
propagate
U
زیاد کردن پروردن
raises
U
پروراندن زیاد کردن
overheat
U
زیاد گرم کردن
oversimplifies
U
زیاد ساده کردن
make much of
U
استفاده زیاد کردن از
overpress
U
زیاد پافشاری کردن در
overheated
U
زیاد گرم کردن
to overexert
U
تقلای زیاد کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
to overstrain oneself
U
تقلای زیاد کردن
overfreight
U
زیاد بار کردن
overworks
U
کار زیاد کردن
overloaded
U
زیاد بار کردن
overworked
U
کار زیاد کردن
overload
U
زیاد بار کردن
ransack
U
زیاد کاوش کردن
overrated
U
زیاد براورد کردن
ransacked
U
زیاد کاوش کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
ransacking
U
زیاد کاوش کردن
overworking
U
کار زیاد کردن
ransacks
U
زیاد کاوش کردن
overwork
U
کار زیاد کردن
to overwork oneself
U
زیاد کار کردن
overrates
U
زیاد براورد کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
superheat
U
گرم کردن زیاد
overcharged
U
زیاد حساب کردن
over refine
U
زیاد موشکافی کردن
overestimate
U
زیاد براورد کردن
over excite
U
زیاد تحریک کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
adding
U
زیاد کردن برد
adds
U
زیاد کردن برد
overrating
U
زیاد براورد کردن
overestimated
U
زیاد براورد کردن
recidivism
U
تکرار جرم یا تکرار عمل ضداجتماعی
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extorted
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
extorting
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorts
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
gaps
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
to bolt
U
با سرعت زیاد حرکت کردن
To live a long life .
U
عمر طولانی (زیاد ) کردن
overpress
U
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extort
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
call of more
U
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
gap
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
enlarging
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
slashed
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overset
U
زینت دادن زیاد بار کردن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
enlarged
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
slashes
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarge
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overbear
U
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
to overeach oneself
U
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
enlarges
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on
U
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind
U
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
overstock
U
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflates
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
traffic
U
شد وامد
trafficking
U
شد وامد
traffick
U
شد وامد
traffics
U
شد وامد
trafficked
U
شد وامد
overrate
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
multiple
U
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrates
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
overrating
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
neighbourliness
U
رفت وامد
footwork
U
رفت وامد
traffics
U
امد وشد رفت وامد
trafficking
U
امد وشد رفت وامد
traffic
U
امد وشد رفت وامد
traffick
U
امد وشد رفت وامد
domestic air traffic
U
رفت وامد هواپیماهای داخلی
trafficked
U
امد وشد رفت وامد
shim
U
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
keypad
U
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
overloads
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overload
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
U
زیاد بار کردن اضافه بار
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
manyfold
U
مکرر
eternal
U
مکرر
continual
U
مکرر
repetitious
U
مکرر
bis
U
مکرر
repetitive
U
مکرر
eternities
U
مکرر
eternity
U
مکرر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com