English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decompression stop U مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hang off U مکث کوتاه غواص در زیر اب در صعود
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
ambient water U ابی که در عمق معین دراطراف غواص است
no decompression dive U غواصی کوتاه مدت یا در عمق کم که به هنگام صعود نیازبه توقف یا مکث در زیر اب ندارد
vertical scale U عقربه نشان دهنده میزان صعود هواپیما عقربه صعود مقیاس ارتفاع
elevation tracking U دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
climb mode U روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
frogman U غواص
frogmen U غواص
ember goose U غواص
ember diver U غواص
forgman U غواص
skin diver U غواص
skin-diver U غواص
skin-divers U غواص
diver U غواص
swim fin U کفش غواص
scuba diver U غواص با وسایل
snorkeler U غواص با ماسک و لوله
mouthguard U لوله هوای غواص
mouthpieces U لوله هوای غواص
mouthpiece U لوله هوای غواص
lifeline U طناب یارسن نجات غواص
lifelines U طناب یارسن نجات غواص
loon U انواع پنگوئنهای ماهیخوار و غواص
scuba dive U فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
scuba U وسیله ماندن غواص در زیراب
bottom time U مدت ماندن غواص در زیر اب
surface line U طناب وصل به غواص و قایق
blast U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge U نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
buddy line U طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
shallow water blackout U بیهوشی غواص که نفس رازیر اب حبس کرده
nitrogen narcosis U حالت مستانه غواص در عمق بیش از 031 متر
j valve U سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
pantywaist U شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn U جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
ascent U صعود
ascents U صعود
bulge U صعود
bulged U صعود
climbed U صعود
climbs U صعود
pull up U صعود
ascendance U صعود
ascension U صعود
bulging U صعود
bulges U صعود
climb U صعود
climbing U صعود
escalade U صعود
herringbone step U صعود جناقی
climbed U صعود کردن
ascending U صعود کننده
mount U صعود ترفیع
back and knee climbing U صعود تنورهای
artificial climbing U صعود مصنوعی
soared U صعود کردن
soar U صعود کردن
upping U صعود کردن
upped U صعود کردن
up U صعود کردن
climbs U صعود کردن
continuous climbing U صعود طبیعی
free climbing U صعود ازاد
consecutive climbing U صعود نوبتی
climbing U صعود کردن
alpinism U صعود سبکبار
balance climbing U صعود تعادلی
climb U صعود کردن
rises U خیز صعود
rate of climb U میزان صعود
mountant U صعود کننده
rise U خیز صعود
clear way U محوطه صعود
mounts U صعود ترفیع
rise U صعود طلوع
rises U صعود طلوع
angle of departure U زاویه صعود
vertical speed U سرعت صعود
soars U صعود کردن
layback U صعود دولفری
sidestepped U صعود پلهای از پهلو
sidestep U صعود پلهای از پهلو
ups and downs U صعود وافول اقبال
sidestepping U صعود پلهای از پهلو
sidesteps U صعود پلهای از پهلو
climb corridor U دالان صعود هواپیما
rising U درحال ترقی یا صعود
boiling point elevation U صعود نقطه جوش
aircraft climb corridor U دالان صعود هواپیما
bring up U صعود با حمایت از بالا
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
vertical speed U سرعت صعود عمودی هواپیما
assumption U جشن صعود مریم باسمان
cloud top height U ارتفاع صعود قارچ اتمی
boiling point elevation constant U ثابت صعود نقطه جوش
vertical takeoff U سرعت صعود اولیه هواپیما
short quard U سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
sidestep traverse U صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
climbing wax U واکس مخصوص صعود دراسکی نوردیک
angle of departure U زاویه صعود هواپیما از روی باند
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
vertical replenishment U تجدید تدارکات از راه هوا صعود و فرود عمودی
blast valve U سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
vent valve U دریچه روی بالن برای رهاکردن گاز یا هوا و تنظیم صعود
toss bombing U نوعی روش بمباران که در ان هواپیما در حال صعود بمب را پرتاب میکند
climber U پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
flmingo U مرغ اتشی مرغ غواص
scrambles U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
hurdle step U جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
allying U معین
specific U معین
specifics U معین
specified U معین
definite U معین
subsidiaries U معین
fixed U معین
subsidiary U معین
punctual U معین
given U معین
indeterminate U نا معین
determinate U معین
adjutants U معین
regular U معین
regulars U معین
auxiliaries U معین
auxiliary U معین
ally U معین
adjutant U معین
ledger U معین
ledgers U معین
ancillary U معین
limiting U معین
settled U معین
adjutor U معین
accessorial U معین
precise U معین
accessory U معین
rubicon U حد معین
certain U معین
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
spanning U مدت معین
spanned U فاصله معین
allocate U معین کردن
designates U معین کردن
allocates U معین کردن
spanning U فاصله معین
auxiliaries U امدادی معین
specifics U مخصوص معین
designate U معین کردن
aoristic U غیر معین
allocating U معین کردن
determinately U بطور معین
determinate error U خطای معین
denominate U معین کردن
allotted time U وقت معین
span U مدت معین
span U فاصله معین
spanned U مدت معین
regular U معین مقرر
adverb modifying a verb U معین فعل
regulars U معین مقرر
auxiliary U امدادی معین
spans U مدت معین
doses U اندازه معین
settle U معین کردن
dosing U اندازه معین
adverb U معین فعل
adverbs U معین فعل
assignable U معین مشخص
at a stated time U در وقت معین
inset U : معین کردن
insets U : معین کردن
settles U معین کردن
designating U معین کردن
dosed U اندازه معین
dose U اندازه معین
defined U معین کردن
spans U فاصله معین
systematically U با روش معین
do U فعل معین
define U معین کردن
destined U مقصد معین
specific U مخصوص معین
positive U یقین معین
anyone U هرشخص معین
shall U فعل معین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com